2777
2789

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

اومدم انشاالله که حال دلت خوب بشه

منم خودم حسابی اعصابم خورده

😍خدا روزی رسان شکست ناپذیر من است و هم اکنون مبالغ هنگفت پول در پناه لطف الهی و به شیوه هایی عالی به من میرسد😍😍😍😍😍😍😍  گاهی هیچکسی رو نداشته باشی بهتره !!!  باور کن بعضیا تنهاترت میکنن 🌹🌹🌹    

الان بگم براتون شاید خیلی مسخره بنظر بیاد 

ولی وقتی ادم تو شرایط روحی بدی باشه 

و فشار همچی روش باشه هم روحیه اش ضعیف میشه هم دل نازک میشه 

من افسردگی شدید دارم 

انقدی که چنبار خودکشی جدی داشتم که خب یبارش رفتم تو کما و با شوک برگشتم 

و یبار دیگه اش هم عمل شدم 

بخاطر مشکلات خانوادگی و روحی روانی 

بعد تو اوج اینکه حالم بد بود 

یه روز دیگ انقد حرف نزدم و‌ از اتاقم بیرون نرفتم با اینکه بابام هیچ وقت نمیزاشت برم بیرون 

مجبورم کردن با یکی از دوستای مشترک‌ منو خاهرم درواقع دوست خواهرم که با منم خوب بود برم بیرون 

تو خیابون داشتم رد میشدم که از دست فروش یه موجود پشمالوی کوچولو خیلییییی کوچولو دیدم که از سرما تو‌ خودش جمع شده بود اولش دلم براش سوخت و از سر کنجکاوی رفتم ببینم چیه 

بعد فروشنده گفت خرگوشه وقتی چشاشو باز کرد احساس کردم انقد دوسش دارم که نمیتونم ولش کنم 

به زور دوستم همش دستمو میکشید و‌به زور میخواست ببرم میگفت نخرش 

خریدمش 

بعدم که بابام فهمید کلی دادو بیداد و‌دعوا که این چیه خریدی ماشینو نگه داشت گفت همونجا میزاریش تو پیاده رو 

منم بهش گفتم اگه ازم بگیریش خودمو میکشم 

دیگ مجبور شد قبول کنه چون میدونست جدی میگم و‌تحدید نیست 

بردمش خونه انقد گشنه بود و ضعیف بود که درس نمیتونست غذا بخوره 

با بدبختی رفتم براش شیر گرفتم و قطره چکون گرفتم و ۵ ۶ ساعت نشستم تا یکم بخوره بعد که سیر شد انقد نازش کردم تو دستم‌خوابید 

اندازه کف دستم‌بود 

من وسواس تمیزی دارم 

مامانم وقتی دید با همون لباسای بیرونم گرفتمش تو دستم دارم بهش شیر میدم‌چشاش چهارتا شد 

خلاصه گذشت 

 و‌انقد دوسش داشتم که باهاش ساعتها حرف میزدم و کلی نازش میکردم 

انقد بهم وابسته شد وقتی میزاشتمش سرجاش نمیخوابید یعنی میخوابوندمش میزاشتم سرجاش بیدار میشد 

مگه اینکه تو دستم باشه 

منم خب از ترس اینکه شبا یهو تو خواب غلت بزنم و لهش کنم کارتونشو گذاشتم کنار تختم شبا دستمو اویزون میکردم تو دستم میخوابید 

هر روز صب ۲ ساعت قبل مدرسه بیدار میشدم بهش شیر میدادم 

حتا روزای اول با خودم‌میبردمش.  بزرگ‌تر که شد تو کارتون میومد بیرون میپرید رو‌تخت میومد تو گردنم میخوابید و هی گردنمو لیس میزد که بیدار میشدم 

حمومش میکردم  حوله هایی که میزاشتم زیر پاشو هر روز میشستم و‌خشک میکردم 

و چون همش تو کارتن بود دلم براش میسوخت میزاشتمش تو اتاقم که یکم بچرخه بعد بلد نبود یجا فقط پشکل کنه کل تو کل اتاق. میگشت و پشکل میکرد 

بعد وقتی میزاشتمش سرجاش دستکش میکردم دستم. دونه دونه همرو جمع میکردم 

با اینکه وسواس داشتم چنبار رو لباسام و‌تختم جیش کرد با اینکه حالم بد میشد و‌گریه میکردم نمیتونستم از خودم دورش کنم ولی خب دندوناش که سفت شد کارتونو میجویید هی از کارتن میپرید بیرون یبارصب بیدار شدم دیدم رفته تو کمدم هرچی گشتم اولش پیداش نکردم از ترس نشستم گریه کردم بعد دیگ اومد بیرون برا همین با چوب براش تو حیاطمون خونه ساختم خودم کلی وسایلو جابه کردم گذاشتمش زیر سایه بون حیاطمون که وقتایی بارون میاد خونه اش خیس نشه بعد دوباره وسایلو چیدم  کلن حالم بهترشده بود روحیم بهتر شده بود ولی خیلی. استرس داشتم روزای اولی که بردمش تو حیاط شبا تا دم دمای صب پیشش میموندم بعد کم کم عادتش دادم تنها باشه چن روز اول خیلی کسل بود بعد عادت کرد 

بعد دیروز یکی‌از فامیلامون که خونش تو روستاعه یه مرغ زنده داده بود به مامانم

به هوای مرغه گربه رفته بود تو حیاط اول شب صدای مرغه درومد من با استرس دویدم بیرون فک کردم خرگوشم چیزیش شده 

بعد دیدم مرغه اس  

با اینکه یه هفته بود سر جمع ۵ ساعتم نخوابیده بودم تا پاسی از شب موندم پیشش که نترسه یا گربه بلایی سرش نیاره 

دیگ‌از بیخوابی شدید و‌اینکه قبلش با بابام دعوام شده بود کلی گریه کردم خوابیدم صب دیر بیدار شدم نتونستم بهش سر بزنم فق وسایلمو برداشتم اومدم پانسیون  بعد یه فرصت شغلی خیلی خوب برا بابام پیش اومد مامانم خبر

داد بهم رفتم بیرون زنگ بزنم بهش تبریک بگم کلی حرف زدیم دیدم خیلی رفتارش عجیبه و یجور عجیبی مهربون شده بعد کلی مقدمه چینی بهم گفت خرگوشت مرده اون مرغه رو با صدای زشت و‌نکره اش مامانم گذاشته بود کنار لونه خرگوشم لونه اش جوریه که گربه اصن دسترسی نداره بهش 

انقد این مرغه صدا کرده بود خرگوشم از ترس قلبش وایساد همش دارم فک میکنم طفلکی چقد اذیت شده و‌زبون نداره هیچیم نداره از خودش دفاع کنه خیلی مظلوم بود 

از ۳ ساعت پیش که بهم گفت همش دارم گریه میکنم و بدنم میلرزه  قلبمم درد میکنه دلم میخواد بمیرم تنها چیزی که حالموخوب میکرد و بهم امید میداد بلوط بود 

انقد دوسش داشتم که داداش کوچیکم همش باهام دعوا میکرد میگفت تو بلوطو بیشتراز من دوس داری من ازش بدم میاد

حالا وقتی اینو خوندید با خودتون نگید چقد لوسه چقد فلانه که براحیون خونگیش اینطوری میکنه

ادم وقتی تو اوج بدی حالش به یچیزیی یه کسی یه موجودی وابسته بشه بعد از دستش بده واقعابراش سخته 

من هیچوقت حیوون خونگی نداشتم 

اصلا فوبیا حیوانات دارم شدیدا میترسم

اما نمیدونم چرا غمتو فهمیدم، ناراحتیتو کاملا درک کردم و ناراحت شدم 

واقعا نمیدونم چی بگم، امیدوارم خدا صبرشو بهت بده و دلتو دوباره شاد کنه عزیزدلم❤️

دختر منم یه مرغ عشق داشت خیلی وابسته شده بود پارسال مرد دخترم  اون روز خیلی ناراحت شد و گریه کرد ولی بعداز چند روز آروم شد زیادغصه نخور عزیزم به فکرسلامتیت باش تو که غصه داری پدر و مادرت هم اذیت میشن امیدوارم همیشه تنت سالم و دلت خوش باشه عزیزم

الهی و ربی من لی. غیرک... دلم میخواد بشینم یه گوشه بگم خدااااا من دیگه توان ادامه دادن ندارم جونم را بگیر ولی به خاطر بچه هام حتی نمیتونم آرزوی مرگ کنم ...به امید اینکه به زودی زود همه ی امضاها تبدیل بشه به این نوشته که خدایا شکرت که روزهای سختم تموم شد و منم روی خوشبختی و آرامش را دیدم ...التماس دعا...اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ...این صلوات به نیت حاجت روایی شما و من 

حالا وقتی اینو خوندید با خودتون نگید چقد لوسه چقد فلانه که براحیون خونگیش اینطوری میکنهادم وقتی تو ا ...

اوخی عزیزم منم یه خوکچه دارم خیلی دوستش دارم بهش وابستم اصلا نمیتونم فکر کنم که یه روز بمیره

هیچ گاه چشمانت را برای کسی که مفهموم نگاهت را نمی فهمد گریان نکن. 

درکت میکنم.منم تو اوج افسردگی مجبور شدم گربه کوچولومو یوتانایز کنم،چون بیماری داشت و لاعلاج بود و زجر می‌کشید.تا سه ماه غصه خوردم و مریض شدم.خیلی هنوز تو فکرشم .آبان سالگردش بود.چه میشه کرد؟حیوان خانگی نگیر چون اگه از دستش بدی مصیبته.خدا بهت صبر بده دوستم. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز