سلام.من 11ساله عروس اون خانواده ام و در روزای بیماری پدر و مادرش کنارشون بودم و خیلی از خود گذشتگی کردم.اونام منو خیلی قبول دارن.
ولی گاهی یه انتظارات یا حرفایی میزنن که دل آدمو میلرزونن.من همیشه احترام شون رو نگه داشتم و اونا هم همین طور.
شوهرم همین طور احترام خانواده مو نگه داشته.یعنی اول زندگی یه قرار گذاشتیم نه من بی احترامی کنم نه اون.حتی تو دعوا حق نداریم راجب اونا حرفی بزنیم.
دیدگاه خانواده شوهر راجب شما چیه؟
کامل مورد اعتماد واحترام هستم
۱۵ سال همه کاری براشون کردم کنارشون بودم حرفهایی شنیدم تهمت های زشت که برام از اهمیت خارج شدن و امیدورام هیچ وقت نبینمشون
سلیطه
فک کردم میگی ۱۱ سالمه
دوباره خوندم دیدم نوشتی ۱۱ ساله
دیگه برام مهم نیس
مهم نی🤣
بود و نبودم براشون فرقی نداره 😂
خیلی رسمی رفتار میکنم
پدر شوهرم فوت شده ولی مادرشوهرم هر چقدر هم بهش خوبی کنم قدر دان نیست منم خیلی وقته که دیگه مثل خودشون بی تفاوتم
منو دوست دارن ولی خب بعضی وقتا میندازن دیگه . بعضی وقتا فتنه میشن
شیر
شنیدم پشت سرم ازم تعریف کردن
گفتن شیره برای خودش
😂😂😂
چه حرفایی میزنن؟ که دلت میلرزه؟
جز احترام و محبت توقعی از همدیگه نداریم
نه کارمون به هم گیر هست نه اونقدرا وقت داریم که همدیگرو ببینیم در ماه یکبار از تهران میان شیراز بهم سر میزنند و میرند
چند روز یکبار هم تماس جهت احوال پرسی
۳ساله عروسشونم ۱۷سال هم جای دخترشون بودم دخترعموی شوهرمم
فک میکنن بچه ام و بی دست و پا 😂😂برای منم مهم نیست چون نه بی احترامی میکنن ن بی احترامی میکنم هروقتم کمک بخان پیششون هستم ولی طرز فکرشون همینه من میدونم😅
