چهار پنج ساله نرفتم
خودش دوست نداره ما بریم
ما شهر دیگه هستیم.
سه تا از پسراش تو همان شهر نزدیکش هستن. پسراش هر روز میرن خونش. عادت کردن. یکی صبحانه میره. یکی نهار میره. یکی دیگه تمام پنج شنبه جمعه ها خونه مادرش هست.
مادرشوهرم میگه پسرام میخوان راحت باشن. اینجا نیا!!!
پسراش سنشون 41 و 46 و 54
بچه ننه هنوز
زن و بچه دارن. ولی مادرشوهرم دوست داره پسراش فقط برن خونش.
ما راه دوریم. دوست نداره عروس ها برن خونش.
مادرشوهرم فقط میخواد عروس یکساعت خونش بشینه و بره.
من راه دور هستم. شش ساعت تو راه باشم. نمیشه که فقط یک ساعت اونجا بمونم.