من خونه‌ی مجردی داشتم
جفتمون راحت بودیم
در مورد غذا هم همینطور هردو شکمو و بی تعارف
تا الانم كه ميره سر يخچال مى دونم رفته ببينه ميوه داريم يا تموم شده كه اگه نداشتيم فرداش بخره
اصلا اين اخلاقا رو نداره
خوردو خوراكشم متعادل بود نه كم نه پرخور
تو نامزدی که برای ناهارمیومد خیلی مبادی اداب بود
الان که عروسی کردیم خودش میره در یخچال
خوراکشم خونه مامانم اینا دو برابره😂
خوابشم بیاد میخوابه
ولی من خونه باباش مثل یه مهمونم
من یه شوهر خواهر دارم داداشم و بلند میکنه زیرش و جارو می کشه دوباره میذارتش سر جاش😂 اونوقت قیافه داداشم 😐
تو نامزدی و بعدشم عقد شوهرم هروقت میومد غروب می‌رسید یک روز و نصفی میموند . لباس راحت میپوشید غذا هم کلا شوهرم هیچوقت پر خوری نمیکنه ولی مامانم عادت داره بشقاب آدمو تا خرخره پر کنه برا همین مجبور بود زیاد بخوره 😅 در یخچال رو باز میکرد
خلاصه کلا راحت بود
شوخی و قربون صدقه هم پیش مامانم آره چون با مامانم راحت بود
ولی پیش بابام نه پیش بابام همش ساکت بود شوهرم
فقط نگو بهش فک کن خونه خودتونه
ما ب زنداداشم گفتیم هیچی
الان من تو پذیرایی می‌خوابم
کامپیوترم هم مصادره شده و هواهم خیلی سرده
این سوژه‌ای که گفتید یعنی داماد بی‌مبالات و بی‌مراعاتی که وارد خونه پدری عروس شده ظرفیت خیلی زیادی برای پرداخت طنزآمیز داره...
من که لحظاتی شخصیت مستربین رو به عنوان دامادی که سر یخچال مادر زنش رفته متصور شدم😄
غذا مثل خونه ی خودمون راحت می خوره.
مادر من خیلی اهل تعارف کردنه اگه نخوره دائم میگه به خاطر همون میگه تعارف نمی کنم که هی اذیت نشی و نگی.
سر یخچال هم نمیره مگه این که خود مادرم بگه چیزی رو بذاره تو یخچال.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
