خیلی تنهام هیچ دوستی ندارم تک وتنها موندم توخونه دروهمسایمون همشون سن بالان دوستای دوران دبیرستانمم باهام قطع رابطه کردن اخه همسرم اون زمان اوایل ازدواج جوگیرانه میگفت خوشم نمیاد انتظارداشت باخواهرای خودش رفیق شم ک منم نشدم خوشم ازشون نمیاد فضول ودخالتگرن.ازخانواده خودمم دورم نمی تونم هی برم پیششون تک وتنها موندم بین فامیلای شوهر دلم میخواد برم بیرون خرید یاحتی پارک ولی چقد تنها برم حتی یکی نیست اصلا باهاش برم تاسرکوچه مراسمی میشه می بینی یه روز قبل دعوت کردن و من حتی نمی تونم برم خونه مادرم ک باهاش برم خرید هی ب شوهرالتماس کنم ک توروخدا بیامنوببرخرید اونم خب بیچاره سرکاره چیکارکنه خسته شدم بخدا شانس من یه همسایه جوون وهم سن وسال خودمم ندارم