یادمه همسرم چند سری از مادرم پیش من گلایه کرده.دیشب منم خواستم از مادرش گلایه کنم البته الان ده ساله زندگی میکنیم شاید سه چهار باراز مادرش گلایه کرده باشم یا نه که اونم مال خیلی قبله.داشتم میگفتم دیشب سر شام از مادرش گلایه کردم ببینی چیکار کرد ظرف غذاهازو برداشت میخواست پرت کنه سمت دیوار به زور ازش گرفتم بعدشم جدا خوابید.بره گمشه.باردارهم هستم.تا صبح گریه کردم.گفتم تو این همه گلایه کردی منم یه بار گلایه کردم ببین چیکار کردی اخرش بهم گفت زبونت درازه و فلان.از وقتی باردار شدم خیلی بداخلاق شده کثافت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سر چه چیزایی خودتو ناراحت میکنیا توالان باید فقط و فقط به بچه فکر کنی اصلا عصبی نشی و سر مزخرفات دیگران بچه رو ناراحت نکنی و استرس ندی بهش بهش تذکر بده بگو بار اخرت باشه راجع به مامانم حرف میزنی عرضه داری برو توی روش بگو نه پشت سرش