طولانیه ولی به همدردی نیاز دارم.
راستش من تا چندماه پیش واقعا حس خوشبختی داشتم و همه چیم رو روال بود.ولی انگار یهو ورق برگشت.یهو بخاطر یه جریانی مجبور شدم یه خونه جدا بگیرم و از همسرم ۱۲ ساعت فاصله دارم و ماهی ۳ ۴ روز میتونم ببینمش.یهو توی شغلم به مشکل خوردم.بعضیا انگار چشم نداشتن خوشی منو ببینن توی یه روزی که خیلی واسم مهم بود کاملا بی دلیل روزمو خراب کردن و باعث شدن قسم بخورم که دیگه هیچ ارتباطی با خانواده شوهر و فامیل نداشته باشم.بچم سقط شد.یه مشکل مالی بزرگ واسم پیش اومده که تا چندماه دیگه هم فکر نکنم حل شه...و خیلی چیزای دیگه.خیلی هی میخوام ب خودم امید بدم بگم میگذره ولی هرروز فقط گریست و گریه...تازه میفهمم کم آوردم یعنی چی...ولی خب همش میگم من ک واقعا هیچوقت در حق کسی بدی نکرده بودم...چرا اینطوری شد پس؟
چندبار ب خودکشی فکر کردم ولی مسخرست...دلم واس زندگیم تا چندماه قبل تنگ شده...فکر میکردم از من خوشبختر نیست ک نیست