داشتیم با هم حرف میزدیم گفتم خانوادت میدونن که من با فلا کارایه تو ساختم اونا چرا دیگه درد منو دارن زیاد میکنن بعدش گفتم تو فلان کارو با من کردی من نرفتم اون کار این بود که من چندماه بعد عقدم تو گوشی شوهرم دیدم که عکس دوست دختر ثابقشو داره چتاشو داره بهش گفتم گفت یادم نبوده من خیلی وقته اصلا نگاه نمیکردم اصلا یادم نبود اینجا هست عکسرو تو گالریش نداشت تو تلگرام بود بعد ی مدت ی شات تو کوشیش دیدم که شبی که داشته میموده خواستگاری من به دادش همون دختره پیام داده بوده که من امشب دارم میرم خواستگاری بخاطر اینکه..... اگه شما راضی بشید من همه چیو بهم میزنم میام خواستگاری خواهرت چرا دو نفر وقتی همو دوست دارن شما نمیزارید باهم ازدواج کنن اگه هم راضی نیستید جواب ندید من میرم امشب خواستگاریمو
دنیا رو سرم خراب شد وقتی اینو دیدم و به دلایلی موندم ولی هر بار یادم میاد ازش متنفر میشم هر بار یادم میاد اشکم در میاد. همیشه سر دعواهامون این موضوعرو میکوبم تو سرش دست خودمم نیست یادم میاد
چند شب پیش بهش گفتم با پرویی گفت خب اونا کع قبل زنشون رفتن خواستگاری دیگه ازدواج نکردن گفت من تو زندگیت بودم تو اینکارو کردی همش به خودم ی روزی تنها میزارمشو میرم هر باریادم میاد اشکم در میاد داغ دلم تازه میشه خدا هیچ دختریو نامید نکنه