هفته پیش خواهرو مادرش رو فرستاد خونمون
بی خبر
دوروزه خواهرش زنگ میزنه ج میخواد
خودش مجرده و یک سال ازمن کوچیک تر
میترسم عشقش خیلی شدیده دیوونه شده انگار چن روزه بهونه گیر شدم
امروز یهو خودش اومد جلوی در با بابام حرف زد این بار چندمش هست
چیکار کنم میترسم از ازدواج بخاطر دخترم نگرانم فقط
اگر آدم خوبیه ازدواج کن تنهایی واقعا سخته
بعد ک دخترت بزرگ شد بره دانشگاه سرکار بعد ازدواج
تو تنها میمونی
نمیدونم کیه اما ترس و نگرانی و تحقیق زیاد و عجله نکردن رو، خصوصا بعد از یک ازدواج ناموفق، خیلی می‌پسندم. اتفاقا با وسواس تحقیق کن درباره‌ش و اصلا عجله نکن.
بزار
کاش بمونی با دخترت دنیای قشنگی بسازی بدون ناپدری.خییییلی فکر کن مواظب باش دخترت آسیب نبینه
هستین شات بزارم😔
حرفایی ک بابام گفته رو برام توضیح داده
ببخشید میشه یه خواهش کنم
اگ برات مقدوره از بقیه عاشقانه هاتونم اسکرین بگیر بفرس😍
خیلی وقته دلم فانتزی یه مرد عاشق و یه دختر مغرور میخاد
