امروز پتجشنبس اگه میشه برای عزیزای اسمونیمون یه صلوات هدیه بفرستیم.
پسرداییم وقتی سه ماه و نیمش بود مامانش فوت کرد
هیچوقت مادرشو ندیده ، داییم زن نگرفته چون واقعا زنشو دوست داشت و همچین دوست نداره نامادری بیاره سر پسرش.
قبلا داییم شغلش یه جوری بود که اکثر شبا خونه نبود و پسرداییم میومد خونه ما شده بود داداش دوقلوی داداش کوچیکم(همسن هم هستن)
اما این دوسال اخیر کمتر میاد خونمون
امروز اومد خونمون، با کلی ذوق تعریف کرد که دیروز سالگرد ازدواج مامان و بابام بوده به بابام گفتم فردا(یعنی امروز)بریم پیش مامان براش کیک بخریم جشن بگیرم که خوشحال بشه
بنظرت خوشحال شد؟ بعدم گفت کاش پیشم بود دلم خیلی براش تنگ میشه
با اینکه شدید بغضم گرفته بود اما سعی کردم باهاش دردل کنم بخندونمش🥲
هعی خدایا کاش یه فرصت دیگه به زنداییم میدادی💔😪