سلام‌بچه ها میشه کمکم‌کنین و خیلی منطقی بهم‌بگین چیکار کنم
من پدرمو متاسفانه از دست دادم و چهارماهی هست نامزد کردم و بعد عروسیه من دیگه مادرم‌تنها میشه،ما پنجشنبه جمعه ها نامزدم اینا خونه دارن یجایی میریم اونجا اوقات مراغت،بعضی اوقات مامانم میگم بیا بریم‌نمیاد،بعضی اوقات ولی میاد باهامون،خودم خیلی دلم میسوزه که شبا رو تنها باید بخوابه میدونم زن قویه و نترسیه قبلا پدرم شهر دیگه ای کار میکرد تنها با بچه ی کوچیک میخوابید ولی خب بازم‌مادرمه و دلم‌میسوزه
دیگه خواهر برادر نداری؟
بیارش خونتون با شما زندگی کنه
اگه جوونه ازذواج کنه
شان مادرت رو حفظ کنو نبرش
مادرشوهرم که میشه عمم خیلی زن مهربونیه و واقعا مث مامانم‌دوستش دارم خیلیییی بهم محبت داره هم به مادرم،خیلی میگه بیا اونجا باهامون ولی مادرم بعضی اوقات میگه راحت نیستم و اینا
خب
خب
دل سوختن نداره كه
شما زودبه زود بعش سر بزن
مامانتم واسه خودش دوستي همسابه اي چيزي پيدا مبكنه سرش گرم ميشه
کاش که خواستگار خوبی بیاد براشون ازدواج کنن
هواشودورادوردلشته باش ولی عادتشوخراب نکن .....
بنظر من كه اشكال نداره اگه خودشون راحتن.
جوونه؟
دیگه خودش باید به فکر پر کردن اوقات فراقتش باشه . با دوستاش وقت بگذرونه
