مدیر

عضویت: 1397/09/04

تعداد پست: 1076

عنوان

خوشبحال اونا که دلشون میگیره میرن خونه مامان باباشون

| مشاهده متن کامل بحث + 332 بازدید | 33 پست

دلم براشون تنگ شده،خیلی دلم گرفته

روزا همش تنها خونه ام ،شوهرمم تا غروب سرکار و باشگاهه

الان حتما میگید خب برو خونشون یا بگو بیان

مامانم بهم گفته وقتایی که بابات سرکاره نیا اینجا،بیخبر و بدون دعوتم نیا اگرم میای شوهرتو نیار

وقتیم میگم بیایید اینجا،هزارتا بهونه میاره

همه جا میرن ها بمنکه میرسه میگه کار دارم و اینا،خودشم ماشین داره کلا با ماشین تا بیاد خونه ما ۱۵دقیقه راهه

دلم خیلی میگیره تو این عصرای پاییز،خیلی تنهام

خدایا مرسی واسه همه چیز🫠

1403/08/06

19:38

1 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

aliskhoshmaze

عضویت: 1401/10/27

تعداد پست: 1754

ای کاش ی رفیق ی خواهر ی فامیل یکی بود ک کنارت باشه درکت کنه❤️

1403/08/06

19:47

0 نفر لایک کرده اند ...

دختردرمانده

مدیر استارتر

عضویت: 1397/09/04

تعداد پست: 1076

من ک شهر غریبم و الان دلم داره میترکه چی بگم

کاش منم شهر غریب بودم حداقل بی مهری نمیدیدم ازشون

خدایا مرسی واسه همه چیز🫠

1403/08/06

19:48

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان الهام

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

aysel_81

عضویت: 1402/11/10

تعداد پست: 291

تنها گناهم این بود که ۳۰سالم بود و ازدواج نکرده بودممثل یه کلفت تو خونشون حمالی میکردم و حرف میشنیدم ...

☹☹☹

1403/08/06

19:48

0 نفر لایک کرده اند ...

دختردرمانده

مدیر استارتر

عضویت: 1397/09/04

تعداد پست: 1076

حاضرم نفهمه ب قیمت فاصله گرفتن از بچشون خدا شفاشون بده خوبه یکم ب دل توهم فکرکنن

من اونموقعم که خونشون بودم هیچکی براش اهمیت نداشت

عقد که بودیم یه سری وسایل شخصیمو جمع کرده بودم گذاشته بودم تو کارتن که ببرم خونه خودم ،یه روز که نبودم همشونو با خواهرم گشته بودن که نکنه یه وقت چیز اضافه ای ببرم از خونشون،چندتا چیزم از توش برداشتن و گفتن لازم نیست اینارو ببری

خدایا مرسی واسه همه چیز🫠

1403/08/06

19:50

0 نفر لایک کرده اند ...