شوهرم مغازه داره تابلو تبلیغاتی تابستون بود هشت و نیم نه میومد الانم زمستون روزها کوتاه هشت و نیم میاد با دعوا غر زدن من مشاوره ی وقت هشت رب بشه بیاد بهش میگمزودتر بیا میگه تا هفت و نیم مغازه ام تا جمع کنم بیام میشه هشت و نیم میگم کار دست خودته خب زودتر بیا همش هشت و نیم، مشاوره هم گفته هشت خونه باید باشی اولویت خانومت باشه ک اگه نباشه میزاره میره یا سکته چیزی میکنه میفته رودستت، من از ناراحتی اعصاب لرزش دست گرفتم قبل اینجوری نبودم، یبارم ک هشت و نیم اومد مربضی زدم خودمو غش ترسید ولی باز کارش انجام میده ب کارش خیلی وابستس، وضع مالیمون خوبه خداروشکر، فقط میخواد پول جمع کنه مسافرتم میبره زود میخواد برگردیم همش نهایت دو روز ، جمعه میگم بریم فشن میگه دور با اینکه ماشین داریم دلش اخلاقش پیره با اینکه ۳۸ سالشه، بچه هم نداریم راستش با این اخلاقش هیچچچچ وقت نمیخوام مادر شدن تجربه کنم , نمیخوام بچم باباش ی آدم پیر بیحوصله باشه، طلاق هم نمیده منو شما جای من چیکاااار میکردید؟!!!