سر بچم بخیه خورد

بچه منم ۳/۵ سالشه، خیلی سخته ولی روحیه خودت رو نیاز

تقریبا یکسالش بود دستش زخم شد هرجا بردیم گفتن بخیه نمیخاد! بغلم بود، کل لباسم خونی شد ولی گذشت...

خدا رو شکر امید داری که انشاالله ده روز دیگه بخیه رو میکشی♥️

برای شادی دل مادرها و سلامتی بچهایی که بیماری سخت دارن دعا کنیم🌺

مشکلش انسداد روده و فتق ناف بود 🥲 من نمی دونم چرا اون صحنه ای که بچه رو تقریبا لخت آوردن از اتاق عمل توی بخش و دیدم مثل یه جوجه داره کل بدنش میلرزه حالم دگرگون شد وگرنه عوض کردن پانسمان و ایناش برام سخت نبود خیلی 

نگران نباش میگذره.صدقه و اسفند یادت نره

ان شاءالله این روزا بگذره و پیشونی پسرت کامل خوب بشه، پسر منم سه سالش بود با باباش تو حموم بود، لیز خورد پیشونیش حداقل 3 سانت شکافته شد طوری که استخون پیشونیش معلوم بود، بعد از اینکه یدور از حال رفتم اون صحنه رو دیدم بردیم بیمارستان ولی آخرین لحظه خودم نذاشتم بخیه بزنن و با رضایت شخصی آوردیم خونه، با عسل و دارو گیاهی پانسمان کردیم شکر خدا خوب شد، البته بماند هربار با عوض کردن پانسمانش لرز میگرفتم و فشارم میفتاد، بزور جلوی بچم گریمو نگه میداشتم،

 میگذره ولی سخخخخخت

تعهد ندارن متاسفانه 

منم زیاد دیدم 

اینا خیلی احساس ندارن انگار .اینقدر از اینا دیدن که براشون عادی شده .بعد خیر سرشون من بهترین بیمارستان خصوصی شهرمون رفته بودم.  در حال جدایی بودم بعد دارم به بچه م شیر میدم بعد عمل روی تخت ، پرستار احمق جریان رو فهمیده میاد با یه حالت بی تفاوت و چندشی میگه بچه رو بده به باباش بره . تو برو زندگی خودت رو بساز . آخرش که ۷ سالگی باید بدی به باباش از الان بده که راحت باشی 😐😑 احمق انگار داره درباره ی عروسک و اسباب بازی حرف میزنه 🙄😏😒

آره میگفت کلا بچه‌ی دوماهه رو بده به باباش خودت برو دنبال زندگیت . جوونی خوشگلی حیفه . حالا انگار ببخشید این مردا پخی هستن که من برای ازدواج دوباره قید جگر گوشه م رو بزنم 😑😐🙄

عزیزم خودت نمیتونی عوض کنی پانسمان رو هستن کسایی که کارهای اولیه درمانی انجام میدن ازشون بپرسی بلدن میان برات انجام میدن فقط مواظب باش عفونت نکنه که کار بدتر از این نشه

خودم چونم شکافت بخیه نزدم اول دستمال روش بود اون با موچین برداشتم چسب زخم زدم بسته شد از این لایه بردارو...هم نزدم جاش نمونده 

خودت تو خونه عوض کن.رفتار پرستارهای درمانگاه با من خیللللی بد بود.

پسر من صورتش سوخته بود،دلم ریش میشد دست بزنم به صورتش میترسیدم دردش بگیره،بردمش درمانگاه پرستار بیشعور اینقدر محکم پماد به پوست بچه مالید که از گریه هلاک شد،بعدم با من دعوا که تو چطور مادری هستی گذاشتی بچه ات بسوزه،همون بار اول و آخرم شد رفتم درمانگاه،خودم تو خونه کاراشو میکردم.

لعنت به آدم بی وجدان حالا تو هر شغلی که باشه