بخدا برا خیلیا پیش اومده خواستگار اومده و بی ادبی کردن و رفتن...
خلایق هر چ لایق
اصلا ب دل نگیر
خودتو دست بالا بگیر و اصلا این حرفو ب کسی نگو و جار نزن
اگ دلت خواست نماز جعفر بخون و نتیجشو ببین
منم ی روزی خیلی خسته بودم از بی خواستگاری و ندیده شدن
از همه اونایی ک اومدن و رفتن و خبرندادن اونایی ک گفتن قدت کوتاهه ب پسرم نمیخوری ...اونایی ک وضع زندگیمونو نپسندیدم وووووو...
ولی من شروع کردم از خودم اول رفتن دم در خدا و از خودش خواستم خودمو درست کنم کمکم کنه...راهو پیدا کردم ک چیم و چ آدمی بدردم میخوره بعد ک تکلیفمو با خودم روشن کردم راه برام باز شد رفتم جاهایی ک ادماشو دوس دارم آدمای شکل خودم سراغم اومدن ....نمازو خوندم و تکرار کردم دیگ آروم گرفتم دعا میکردم و توی اون جامعه ای ک خوشم میومد رفت و آمد میکردم و توی دایره دوستام میگفتم دلم میخواد ازدواج کنم
نمیگم بعد ازدواج دیگ رسیدم ته خوشحالی و حال خوب و فلان ولی بهرحال اون برهه از زندگیمو طی کردم و رفتم سراغ سختیهای دیگ زندگی ....زندگی بالا و پایین داده همش بهرحال ی چیزی باید باشه بشه ازش انرژی گرفت بشه روش حساب کرد ....روی هیکل خداااا ی حساب تپل باز کن ک خیلی باهاش کار داری راه بشین سر نماز قشنگ با خودش حرف بزن ب خودش قسم نشسته روبروت تمام حواس و نگاهش ب توعه هر چی دلت خواست بگو بهش...
یادت نره آینه رو نگا کنی ببینی قشنگیاتو