2777
2789
عنوان

خیلی از مامانم ناراحتم بیاین بگین حق دارم

| مشاهده متن کامل بحث + 864 بازدید | 49 پست
یعنی من حالم بده مامانم جای اینکه کنار من باشه باید بره مهمونی من حق دارم مامانم مریضه ولش کنم برم م ...

حق داری اما سعی کن تو هر کار اندازه نگه داری حتی تو محبت کردن که حالا توقع جبران نداشته باشی

از هیچکس هم توقع نداشته باش حتی مادرت

ماشالله ماشالله شوهرت که خوبه غذا هم دهنت میزاره😉

شوهر من اگه بمیرم براش مهم نیست😕

این چه استغناست یا رب؛وین چه قادر حکمت است*******که این همه زخم نهان است و مجال آه نیست!

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نمیدونم منم استراحت مطلق بودم خونه خودم موندم وهمسرم کمکم میکرد

کلا خوشم نمیاد موقع مریضی جز همسرم از کس دیگه توقع کنم

مامانم دیگه الان وقت بازنشستگیش هست نه اینکه دردسر براش درست کنم

شیطان که رانده گشت جز یک خطا نکرد ؛ خود را برای سجده آدم رضا نکرد ؛ شیطان هزاربار بهتر ز بی نماز ؛ او سجده بر آدم و این بر خدا نکرد 💚 خدایا تو که پشتمی روبروم هرچی میخواد باشه 💚

خوب غذاتو گذاشته کنار برات بنده خدا، گرم کردنش کاری ندارم

با یه دست دیگه ت بزار رو اجاق گرمش کن

من ریخته ام در رگ تو شیره جان     هی چرخ بزن در من و دل را بتکان.    این همنفسی چه حس و حالی دارد.    در پیکر من دو قلب دارد ضربان

ای خواهر من چی بگم که دو روز قبل تاریخ سزارینم رفت استانبول تفریحی.تاره بچه اولمم دوسالش بود بعد ده روز اومد یه تعارف خشک و خالی هم نکرد که بیا خونمون خودشم به دقیقه خونمون نموند کمکم کنه .سه روز اول زایمانم خواهر متاهلم اومد با کلی مننننتتتتت کارامو کرو تا سرپا شدم رفت فکر کن سه روز بعد سزارینم با شکم پاره و دوتا بچه غذا میپخنم و ظرف میشستم از بی کسی .از متلکای مادرشوهرمم نگم بهتره که چقدر بارم کرد بابت رفتار مامانم..سز زایمان به جای اینکه استرس سلامتی خودمو بچمو داشته باشم از استرس اینکه کی میاد شب باهام بیمارستان بخوابه صد بار مردم و زنده شدم..حتی به فکرم رسید به یه غریبه پول بدم تا شب تو بیمارستان به من و بچم برسه که اخرش خواهرم به دادم رسید

من کاری به تو و مامانت ندارم اما حتما گردنت گرفته زده به دستت برو دکتر ی آمپول هست بزنی خوب میشی ا ...

هرروز یه دکترم این دکترای کوفتی هیچی حالیشون نیس هیچکس نمیفهمه این دست درد من از چیه انگار مثلا روغن داغ میریزن تو رگام اول گفتن شاید مال داروهای تو بیمارستانه ولی الان که دیگه دارویی نبوده...

یعنی من حالم بده مامانم جای اینکه کنار من باشه باید بره مهمونی من حق دارم مامانم مریضه ولش کنم برم م ...

هرکسی زندگیه خودش رو داره ! شاید شمابخوای عین 9 ماه بارداریت رو مریض باشی و دلت بخواد خونه مادرت باشی ! نمی شه که ... میشه؟

شما میگین مادر و خواهر من نرن مسافرت از زندگیشون بزنن فقط پیش من باشن... به نظرم شما حساسیت دوران بارداری رو دارین...

یا اینقدر در مواقع سخت پیگیر خانوادتون بودین که الان توقع دارین ک در این صورت براتون تجربه شد این نوع رفتار

123 اورژانس اجتماعی (کودک آزاری، خشونت علیه زنان و ...) و 129 مشاوره حقوقی رایگان دادگاه در صورت مشکل تماس بگیرید کمکتون میکنن
چرا همه کاراش با منو شوهرمه ولی کسای دیگه باشن براشون جون میده خواهر برادرای دیگم هیچ کاری براش نمیک ...

احتمالا چون دختری با خودش میگه دخترمه وظیفشه، بعضی از مادرها متاسفانه اینجورن، فکر میکنن به پسر باید محبت کرد و دختر اما اومده که بهشون محبت کنه. 

من نظرم اینه رابطه احساسیت رو با مادرت کم کنی که کمتر از نظر روحی آسیب ببینی، احترامش رو نگه دار و وظیفه ات رو در قبالش انجام بده، ولی وقتی میبینی محبت یه طرفه است محبت و انرژی اضافی نذار

 به این تاپیک برید تا زن های موفق دنیا رو بشناسید و ازشون الهام بگیرید:  زن‌های موفق   تاپیک بعدیش با همون اسم برای ثبت نظراتتون در رابطه با تاپیک اصلی بازه    
همتون از هم خیلی توقع دارین و علاقه ای هم به ارایه خدمات ندارین شما بیماری بچه نمیتونی نگهداری  ...

نه من همچینم نازک نارنجی نیستم برا رخت خواب اینجو بشم نمیدونم دلیلشو ولی واقعا حالم بده دست درد کمر درد فقط مونده سرطان بگیرم تو بارداریم نمیدونم چمه استراحت مطلقم جفتم پایینه اصن نمیدونم از کجاهاش بگم 

عزیزم اولا شما دستت درد میکنه بافتنی چرا میبافی؟؟اخه شما خودت به فکر خودت نیستی توقع داری دیگران باشن؟این همه بافتنی بیرون حاضر آماده.یا اصلا بده یکی ببافه برات

مامانت لابد گفته واسه بافتنی دست درد نداره برا غذا گرم گردن داره؟؟که اینجا حق داره

خوب شما شوهرت پیشته.ولی شاید مامانت تو رو دروایسی با دامادش مونده چون قبلا تعارف نکردن یه بار که کردن قبول نکنه میشه آدم بده

شما بارداری هی نرو این خونه اون خونه بمون خونه خودت راحت اعصابتم آروم بمونه.الان بارداری غصه و ناراحتی این و اونو داری که چی؟فردا بچت دای نکرده چیزیش شه میگی مامانم حرصم داد برا همین؟؟

ول کن بابااا

خونه خالت هم شاید رفته یه سر بزنه دیگه موندگار شده.شوهرت پیشته غصه چیو داری؟

والا من اگه بخوام باردار شم غریبم این شهر که هیچی،شوهرمم دم به ساعت شیفته شب و روز.میمونم خودم و خدام.ولی ناراحت نیستم.چرا؟چون یاد گرفتم از هیچ کس جز خودم توقع نداشته باشم برا همین راحتم و خوشحال

حرص هیچ کسو نخور

من دو باره دارم مریض میشم این منو ول میکنه میره تروخدا کی دلش میاد دخترشو تو این حال ول کنه بره مساف ...

منم بودم ناراحت میشدم ولی مامانا سنشون میره بالا اعصابشون نمیکشه من خودم دلم تمیاد به مامانمم وقتی مریضم بگم بیفته تو زحمت؛؛؛ولی خودشم خونه هیچ کدوم بچه هاش نمیاد بمونه میگه خونه خودم راحتتترم...هیچ وقت نمیاد پیشم همیشه میگه تو بیا منم میدونم اینجور راحتتره میام ...سخت نگیر حساسم نشو...ازشم دلخور شدی رو بگو

دست و پا گیر ترین منتظرَت من هستم...بخورَد توی سرم ناله ی یا بنَ الحسنم..اللهم عجل الولیک الفرج
خب عزیزم اونم حق داره واسه خودش زندگی کنیم  مامانا از اولش بد عادتمون کردن  عادت کردیم ک ...

چیو فدا کرده مثلا مامان من مریض باشه بژارمش برم مهمونی خوبه فقط یه روز بوده من استراحت مطلقم هستم هفته یه روز بیشتر نرفتم خونش حالا هی میگه بیا بمون ها اما خودم درک دارم کسیو اذیت نکنم

عزیزم شما هم باید به اندازه توانت کمکش کنی که الان اینقدر ازش انتظار نداشته باشی... اون بنده خدا وظیفه ش رو در برابر بچه هاش انجام داده الان دیگه وقت اینه که خودش تصمیم بگیره کجا باشه و وقتش رو چطوری بگذرونه... شما هم مطمئن باش بیشتر درد دستت به خاطر اعصابت هست خودت رو اذیت نکن و انتظارت رو کم کن عزیزم تا آرامش داشته باشی

من الان اواخر ماه سوم هستم هنوز به مامانم نگفتم باردارم چون میدونم بنده خدا باید استرس من رو هم داشته باشه تا حالا درگیر رسیدگی به بچه خواهرم بوده حالا باید خودش رو مسئول من هم بدونه. کم کم میخوام بگم بهش اونم واسه اینکه ناراحت نشه ی وقت وگرنه نمیگفتم ... خوب ما هم باید مستقل بشیم دیگه

دختر بهاری من تو آخرین روز اردیبهشت 97 به دنیا اومد خدایاااا شکرت ..‌. همیشه دعا میکنم خدا این لذت رو نصیب همه منتظرها کنه😊
نمیدونم منم استراحت مطلق بودم خونه خودم موندم وهمسرم کمکم میکرد کلا خوشم نمیاد موقع مریضی جز همسرم ...

مامان من جوونه همیشه کمک همه میره مادر خودش مثلا خالش یا همین دختر خالم میره بچشو میگیره بره دانشگاه یه روزم پیش من میموند انتظار زیادی داشتم؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز