عید خانوادمو دعوت کردم دیگه نیومدن تا دیشب که دعوتشون کردم خانواده شوهرمو بیشتر و رنگینتر دعوت کردم با دوتا بچه شوهرم هیچ کمکی نکرد بعد از رفتن مهمونا درحالی که از فرط خستگی داشتم پس میوفتادم سر چیزای الکی اعصابمو بهم ریخت ساعت ها بی صدا گریه کردم داشتم خفه میشدم بخدا دارم از دستش دیونه میشم نمیدونم کجا فرار کنم ؟هیچ راهی ندارم چرا حق طلاق و همه حقا با مرده؟؟چرا من نمیتونم از دستش خلاص شم؟؟؟
چرا هر چی میشه به فکر طلاقی از شدت خشم توی عصبانیت تصمیم نگیر و فک کن به این که می گذره دیگه هم موقتا هیچ خونواده ای رو دعوت نکن تا سه چهار سال که له له بزنه برای یه دور همی این راه حل کشنده تره دور همی که بعدش فتنه باشه نبودنش بهتره خونواده ات درک می کنن تا زمانی که اختلاف های اینجوری باهاش داری سرتو بذار تو لاک ات بی خیال رفت و آمد شو تا اول آدم بشه
بخاطر اخلاق های گندش چرا باید خودمو بچه هامو از مهمونی محروم کنم اینجوری که پروتر میشه سری قبل یه تولد ساده گرفتم پدرم در اومد از بس زحمت کشیدم ۸روز عزا گرفت جاشو عوض کرد غذا نخورد بخدا اگه کوچکترین تقصیری داشتم دیگه خسته شدم بریدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
