خواهرم در حال جداییه بخاطر خیانتهای شوهرش خرجی ندادن بد دهنی بد دلی. و این که انتظار داره خواهرم کلفتیه خانوادشو بکنه و حتی اگر زدنش هم حرفی نزنه.
حالا به هر حال. الان چند ماهه اومده خونه مادر چون برادر شوهرش زدتش.
دوتا بچهای کوچیکش که زیر هفت سال هستن رو از طریق. دادگاه گرفته. یه دختر ۱۴ ساله داره انقدر مظلومه. از مدرسه در میاد. پنج دقیقه میاد از دم در خواهرمو میبینه میره پدرش اجازه نمیده. بیاد سر بزنه تهدیدش کرده اگه بری میام اونجا پاهاتو میشکنم. اینم دیروز گریه میکرد میگفت چرا اون بچهارو گرفتی. منو نخواستی. منم. با حکم دادگاه. بیا. ببر. ما هم به وکیل گفتیم گفت اون خودش اختیار. داره هر جا میخواد بمونه. ولی خوب. اون از پدرش میترسه. از طرفی خوب پدرشه. دیگه. بعدم نمیشه که برای همیشه بهش پشت کنه . تو سن حساسیه. میگه. میرم خونه. پدر م تا نصف شب میره پایین خونه مادر بزرگم من تو خونه تنها میمونم انقدر ضعیف و افسرده شده. الان. ما. چطور میتونیم. درخواست کنیم این بچها. بیاد پیش مادرش حالا در هفته یک روز. یا دو روز بره پیش پدرش. یا شبا بره اونجا روزها بیاد اینجا.