سلام عزیزم.
در رابطه با سن من ۳۰ سالگی ازدواج کردم. الان یکسال گذشته.
تجربه ی من تا ۳۰ اینو میگفت که دیگه دنبال عشق آتشین و تیپ فلان نبودم. چون چندین مورد ناموفق دیده بودم.
(تیپ و ظاهر در حد معقول و تمیز مهمه )
معیار برای من شخصیت و مسئولیت پذیری و خانواده و فهم طرف مقابلم از من و دنیای من بود. جهان بینی طرف مقابلم نسبت به مسائل مهم بود. اینکه شخصی باشه که بتونم ازش یاد بگیرم و باز هم رشد کنم از لحاظ شخصیتی.
اونقدر که درک و فهمیده شدن برام اولویت بود ،عشق و عاشقی نبود. (طبق تجربه های پیشین)
قصدم ازدواج نبود ولی با کسی مواجه شدم که خب انگار با خودم همنشین بودم(به لحاظ نزدیکی شخصیت)
از نظر ظاهر خب مسلمأ هیچ شخصی بی ایراد نیست.
ولی امن بودن این شخص ،احترامی که برام قائله و ادبش و خانواده محترمش ارجح تر بود برام.
حتی مسائل مالی فشار میاره ولی دلگرم شعور و شخصیتش هستم.
من شخصأ با آدم خودشیفته و پارانوییا و کنترل گر ارتباط داشتم و اهمیت سلامت روان در رابطه رو درک میکردم.
من با شناخت بیشتر از ایشون بهش علاقه مند شدم. که یک تار موی ایشون رو با هیچ شخص با فلان تیپ و قد فلان و هیکل بیسار ، پول و... عوض نمیکنم.