ببین همسرم هست ولی خب ساعت ۶ صبح میزنه بیرون تا ۶ عصر
مامانمم معلمه خب تا جاییکه بتونه کمکمیکنه ولی هر روز که نمیتونه اونم تواینروزای سختم
مادرشوهرم نزدیکمونه ولی اصلا تو باغ این نیست که بگه بچتو بیار پیش من تو استراحت کن
تا نگم اونم نمیگه
منم کم پیش میاد بگم
مگه برا بازدید پروژه هام و رفت و آمدم به دادگاه اونمچون مجبور میشم میذارم یکی دو ساعت پیششون
همین امروز زنگ زده بود کم مونده بود گریه کنم پشت تلفن صدام قشنگ بغضی بود
گفتم نمیذاره بخوابیم شبا
گفت انشاله خوب میشه کاری نداری خداحافظ!! اصلا تو باغ نیست