پسرم زود از‌مدرسه خسته شده

هروز یه تایمی رو حتماحتما توبغلت بگیرش وفقط نوازشش کن وقربون صدقش برو،،کلی ازش تعریف کن که چقد باهوش وزرنگه چقدردرسش عالیه،،،یه هفته امتحان کن،،هم یه تراپی عمیقه براش،هم اعتمادبنفس وانگیزش زیادمیشه، ،وقتیم میگه خستم بگو حق داری خیلی کارای مهم وزیادی انجام دادی، جایزه بگیربراش 

از خوبیای مدرسه بگو ازینکه خوراکی میخوره دوستاشو میبینه بازی میکنن ازینکه داره خوندن نوشتن یادمیگیره 

مثلا ی چیزی و خوند بهش بگو ببین چ خپبه بلدی بخونی چون مدرسه رفتی و،... مثلا پنج شنبه ک تعطیله بگو ببین کاش پیش دوستات بودی الان کلی خوش میگذروندی و...

پسر من پیش دبستان

از هفته دوم گفت کی تموم میشه دوست ندارم برم

ولی من همش با قصه گفتن و صحبت کردن بهش فهموندم که همه باید برن مدرسه

از فایده مدرسه و درس گفتم

از اینکه هر کی بزرگ میشه میره مدرسه و مدرسه نشونه بزرگ شدن

(چون خیلی دوست داره بزرگ بشه)

و روز شماری مثلا دو روز برو بعد دوباره تعطیل میشه

یه بار هم که جلو مدرسه گریه کرد مثل اون زن تو سریال پایتخت🌝

مجبور شدم

یه آقا زباله گرد بهش نشون بدم

و گفتم درس نخوای و مدرسه نری باید تو زباله ها بگردی تا پول در بیاری

ولی اگر بری میشی آقا دکتر و با ماشین مدل بالا میگردی

خواهش گلم، بعدم مثلا هرچی بچه میگه ما سریع جبهه میگیرم میگیم وای نه بیسواد میمونی فلان میشی بهمان میشی، اینارو نگو خب ، بیا یه پله قبلتر رو ببین خودتو بذار جای بچه، بگو وای پسرم میره مدرسه رو اون صندلی ها ی سفت میشینه چقد زحمت میکشه ، قشنگ احساساتشو درک کن، بعد مثلا وقتی میگه نمیرم بگو خب دوتا راه هست، یکی اینکه نری خونه بمونی مثلا فقط بازی کنی و تی وی ببینی و اینا، یه راه دیگه هم هست بری مدرسه کلی حروف یاد بگیری ، اسمتو خودت بنویسی تابلوهای تو خیابونو بتونی خودت بخونی ، مثلا به خاله خودت پیام بفرستی ، واییی چقد خوبه منکه خیلی ذوق دارم، کلا خودتو پر انرژی و ذوق زده نشون بدهمنکه هر سری اینو بچم میگم میگه برم بهتره

وا برای چی؟اکثر مادرهای کلاس اولی این مشکل رو دارن مطمئن باش خیلی از مادرها رفتن وبا معلمش صحبت کردن

یه بار که بری خجالتت میریزه

من کلا قصه های من در آوردی میگم

بیشتر مربوط به اتفاق های روز 

در قالب اسم پسر بچه های خیالی یا حیوانات جنگل

یه مورد دیگه ببین بچه تون چی دوست داره یا نقطه ضعفش چیه

مثلا این مورد که گفتم بزرگ شده میره مدرسه

چون پسرم خیلی حساسه رو اینکه بهش بگی هنوز کوچولویی

همش دوست داره بهش بگی بزرگ شده

منم همین میگم بهش که چون بزرگ شدی باید بری مدرسه

یا درباره دخترم جایزه و کادو دوست داشت 

منم هدیه کوچیک میخریدم کادو میکرد میگفتم فرشته مهربون آورده

بستگی به روحیه هر بچه ای داره

مثلا چنین قصه ای

حیوان های جنکل همه بزرگ شدن و میرفتن مدرسه

ولی خرگوش کوچولو دلش میخواست بازی کنه

یا دلش میخواست پیش مامانش باشه

یا مثلا تلویزیون نگاه کنه

رفت تو کوچه بازی کنه دید عع دوستاش نیستن چون همه رفته بودن مدرسه

ظهر همه شون شاد و سرحال اومدن خونه و از اتفاق ها و بازی های مدرسه تعریف میکردن

یا مثلا کلی کتاب داشتن و میتونستن بخونن

در حالیکه خرگوش کوچولو نمیتونست

خیلی ناراحت شد 

برای همین به دوستاش گفت مه از فردا باهاشون میره مدرسه

مثلا چنین قصه ای 

حالا در قالب های مختلف

😀نرگس خانم کوتاه بیا 

توی تاپیک دیگه هم دیدم نظرات پربار وادب فراوانش رو...مشکوکه.. انگار برای ازار دادن بقیه اومده

خیلی جالب گفتین منم اینکارو میکنم

دختر من هفته اول ذوق داشت بعدش خسته شده بود و هر روز میگفت بسه دیگه نمیرم.منم خندم می‌گرفت و میخندیدم و به شوخی میگرفتم و میفرستادمش مدرسه.طبیعیه‌.برای بچه ها سخته صبح زود پاشدن و رفتن و تاظهر درس خوندن‌.خود ما بزرگترها هم خیلی وقتا از سرکار رفتن خسته میشیم.ولی میریم چون مجبوریم و میدونیم باید بریم.چندبار تکرار میکنن وقتی نتیجه نداره ،متوجه میشن که اجباریه و باید برن.بعدا عادت میکنن