الان دراز کشیدم توی تختم با خیال راحت میخوام کتابی که دلم میخواد بخونم
بچم با آرامش خوابیده،صبح زود میزارمش مهد
وقتی میرم دنبالش من خسته ترینم اون دلتنگه ولی وقتی بغلش میکنم جفتمون پر از عشق میشیم.به سختی حتی پول روزمرگیمونو درمیارم.گاهی فقط انقدی پول دارم که برای بچه م غذا تهیه کنم
با کارفرما بحثم میشه.بچه مریض میشه استرس میگیرم تنهایی
ولی ولی ولی همه ی این سختیها می ارزه به آزادی و عزت نفسی که الان دارم