اصلا بابت این قضیه خوشحال نیستم و دوس ندارم کارماشو برادر شوهرم پس بده
قضیه برمیگرده به هفته پیش که برادرشوهرم دانشگاه دولتی قبول شده و همه خوشحال بودیم چون اصلا تلاشی برا کنکورش نکرده بود
داشتن صحبت میکردن راجبش منم گفتم خیلی عالیه اگه بتونه معدلش بالای ۱۷ نگه داره میتونه واحد بیشتری برداره و حتی شش ترمه دانشگاهو تموم کنه
و پدر شوهرم با یک لحن بدی گفت دانشگاه تو ازاد بود جزوه هاتون کم بوده و دانشگاه دولتی اله و بله و حجمش زیاده و اینا
یجوری حرف زد انگار درس خوندن و مدرک من ارزشی نداره
و من فقط لبخند زدم و بعد بهم میگه چرا میخندی منم گفتم هیچی، دارم گوش میکنم
الان رفتن ثبت نام پسرشون برای دانشگاه و به مشکل خوردن و من میگم خدایا من از پدرشوهرم بابت تخریب کردنم ناراحتم چرا تاوان از پسرشون داری میگیری...
ولی حرفش باعث شد چهرش جلو پسرش مشخص شه و منو برای کارو تحصیلات بیشتر انگیزه بده...