2777
2789
عنوان

همسرم نسبت به همسر سابقم حساس شده

9209 بازدید | 64 پست

من یه دختر از ازدواج اولم دارم ، و خب مسلما در مورد مسائل مربوط به دخترم با هم در ارتباطیم و یه شراکت هم با هم داریم که البته بیشتر وکیل کارهاشو انجام میده و من حضور ندارم . 

قبلش هم چند بار با هم بیرون رفته بودیم و سر همونا هم من متوجه نگرانی تو چهرش میشدم وقتی برمی گرشتم یا تغییر لحن صحبت هاش ولی راستش خیلی جدی نمی گرفتم،

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

این بار وقتی کارمون تمام شد ، خب می خواست منو برسونه قبلش گفت بریم یه سر شرکت، رفتیم همانا و همسرم باخبر شد نمی دونم از کجا همانا،

وقتی برگشتم خونه ظهر بود، نرفته بود بیرون ، تو خونه عصبانی و کلافه نشسته بود من که رسیدم گفتم چرا خونه ای گفت منتظر بودم برگردی ، با اصلان رفتی شرکت ؟

گفتم برای من بپا گذاشتی؟

گفت یعنی فک نی کنی لازمه برات بپا بذارم خودت بهم نمیگفتی اگر نمی دونستم ؟

گفت من اصلا اصلا دوست ندارم زن من با مردی که تو نخشه،حواسش پی شه، بره بیرون ، با هر اسمی که باشه، امروز صبح خودتون  می رفتین یا من می رسوندمتون

بعد از مهد هم لازم بود ازش جدا بشی نه اینکه تا الان باهاش وقت بگذرونی، لطفا به من نگو که متوجه نمیشی هنوز تو کف توعه، و شاید می خواد لج منو دراره، لطفا اینو نگو ، تو برای منی، من دوس ندارم به هر مردی که منظوری داشته باشه یه قدم هم نزدیک بشی

اگر می خوای که کاری با اصلان ( همسر سابقم) نداشته باشم خودت تمامش کن وگرنه خودم تمامش می کنم

منم گفتم منم دوس ندارم کسی حتی تو تهدیدم کنه، اگر فک می کنی من به مردایی که نخ میدن پا میدم پس به من اعتماد نداری، اعتمادم وسط نداره، یا داری یا نداری، اگر نداری که بگو یه فکری براش کنیم

گفت مثلا چه فکری کنیم ؟

گفتم این یعنی اعتماد نداری دیگه

بهتره وقتمونو تلف نکنیم با هم


اینجا رو همسر دومت حق داره

باید بهش خبر میدادی که با همسر سابقت میری جایی

اگه اینا برعکس بود خودت چه حس و حالی داشتی؟

دست زن سابقه شو میگرفت

بی خبر از شما میبردش شرکت!

حال روحیم خوب نیست...باهم بحث نکنید .... زبونم تند و تلخه... بد جوابتون میدم ناراحت میشید...دیگه هیچی خوش حالم نمیکنه...وعده آینده به من ندید...مثلا نگید ان شالله تو هم یه روزی به این شرایط بررسی خدا بهت خونه ماشین میده....چرا از اینده نامعلوم صحبت میکنید؟از زمانیکه معلوم نیست ایا اتفاق بیفته یا نیفته...مخاطبتونو احمق فرض نکنید...با این حرفات فقط سرم شیره میمالید

گفت نه نه، چرا انقدر تند میری، من حسادت می کنم ، کلافه میشم، فک می کنم داره به ریش من می خنده وقتی زن منو برداشته برده شرکت، چرا انقدر کل کل دوس داری، من تهدیدت نمی کنم ، کل کل نمی کنم ، اعتمادم کامل دارم ولی سرم داره میترکه از درد ، دوس ندارم زنم با مردی که قبلا سال ها باهاش بوده و مطمئنم هنوزم اون مرد دوسش داره وقت بگذرونه،  این حق رو هم بهم نمیدی؟

منم جوری که متوجه بشه لوس کردنه، گفتم نه من هیچ حقی به تو نمیدم ، بعدم رفتم تو اتاق در رو بستم

وای وای وای دختر تو چه قدر بی پروا برخورد میکنید😑

یه لحظه فکر کن قضیه برعکس بود ،بعد امیر بهت می‌گفت من اگه دوست نداشتم اینجا نبودم آخه این درسته...

چرا حساسش میکنی؟

چرا اذیتش میکنی؟

اما بدون این راهی که داری میری بیمهابا به ترکمن چای هست.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792