از وقتی یادمه رنگ خوشی ندیدم
بدبختی پشت بدبختی
دیشب ب حدی کتک خوردم ک با شدت قلب درد راهی بیمارستان شدم اونم با شرایط بارداری بچه ۶ماه
لطفا کشی نگه چرا باردار شدی با این وضعت و...خیلی داغونم
تقریبا از پنج سالگیم یادمه
روزای خوشم توی هر هزار روز یک ساعت بود
خیلی تلخی ناحقی بدبختی کشیدم
به شدت آدم دلسوزیم خیلی دلسوزم حتی برای همسایه هم اشکم درمیاد خوبی میکنم
دیروز زیر دوش حمام بخدا میگفتم منکه پدرمادرم به حدی ازم رازین که گفتن نداره پس من تقاص چیرو میدم
داری باهام چکار میکنی خدا