یه پسره بود پارسال باهم رفیق بودیم و من رفیق خودم میدیدمش و چند بار رفتیم بیرون و بعد نشون داد اون به چشم رفیق منو و نمیدید و بقول خودش عاشق شده و من بعد از اینکه فهمیدم اینو از چشمم افتاد و سعی کردم رابطمو باهاش قطع کنم هرکاری کردم از زندگیم نرفت و یه بار تهدید کرد محلتونو میبندم و خودت میدونی میتونم چیکار کنم و آدرستو دارم و داییت رو میشناسم
منم از ترس آبروم باهاش خوب رفتار کردم ولی خیلی سرد
یه مدته میگه بیا ببینمت و من بهونه میارم و میخام از دستش خلاص بشم اما هرچی با حرف و اینا بهش فهموندم فایده نداره و ول کن نیست و از اینکه بخاد با آبروم بازی کنه میترسم
ترو خدا بگید بهم بگید چیکار کنم و حالم خیلی بده 😭