ومن هیچ کاری از دستم برنمی اومد😭😭😭😭😭😭
یه تاپیک دیدم خاطه ۳ سال پیش اومد دوباره جلو چشمم
منو دوستم همسایه رو به رو بودیم تو یه ساختمون
دوستم باعث شد من اون خونه رو بخرم
کلی کیف میکردیم هر وعده غذا که همسرامون نبودن پیش هم بودیم
من دوتا بچه داشتم و دوستم ۱۱ سال منتظر بچه
حامله شد به طور طبیعی و در ناامیدی
۱۰ بار جشن گرفتیم و شادی کردیم😭😭😔
تا اینکه به لکه بینی افتاد
خونمون طبقه چهارم بی اسانسور بود
دکتر گفت با توجه به حساسیتت رو بچه دیگه حتی یک پله هم جا به جا نشو و کارت فقط دستشویی حمام و نماز باشه دیگه هیچی چون بچه خیلی پایینه
با هم ساکشو بستیم و دوستم تصمیم گرفت ادامه بارداریو خونه مادرش باشه که یه کوچه قبل کوچه ما بودو خونش اسانسور داشت که راحت به ازمایشا و سونوگرافیش برسه