گوشیم مشکل داشت با گوشیش عکس گرفتم بعد میخواستم نگاه کنم انگار استرس داشت میخواست زود ازم بگیره هی میگفت چی میخوای؟
گوشیش رو از خودش دور نمیکنه اصلا
میره بیرون با دوستش میگه زنگ نزنیا پیام بده درصورتی که قبلا اینطوری نمیگفت
زنگ میزنم جواب نمیده یه کم بعدش خودش زنگ میزنه
من خونخ باشم حموم هم نمیره که یه وقت گوشیش در دسترس من نباشه
قبلا از لحاظ عاطفی سرد بود الان از لحاظ ج ن...ی هم سرد شده
من هی میخوام بد به دلم راه ندم
نمیشه
دیروز بیرون بودم اومدم دیدم حمومه رفتم سراغ گوشیش دیدم با یکی از همکارای خانومش خیلی صمیمی و خودمونی چت کرده
بچه ها دستام میلرزید
سریع گذاشتم سرجاش ولی اومد بیرون شک کرد بهم هی میگفت چرا انقد حالت بده ؟
چیزی بهش نگفتم ولی رفتم تو اتاق یواش گریه کردم
بچه ها اصلا باور نمیکردم این شوهر من باشه که انقد راحت گرم گرفته با طرف
چی کار کنم بدجور از چشمم افتاد
من محجبه ام اما امروز حاضر شدم تیپ کوتاه زدم رفتم بیرون گیر داد بهم محلش ندادم گفتم لباسمو دوست دارم