مامانم دیشب میگف
من بچه بودم (من ۴سالم بود شوهرم ک پسرعمومم هست اونموقع ۸سالش بود)
میگف ما خونه مادربزرگم همه جمع شده بودیم بعد داشتیم عصرونه میخوردیم شوهرم جلوی جمع گف من فلانی(اسمم و گف)و میخاممم بابامم خندید گف چیکارش میخای مگه اسباب بازیه؟🤣😂شوهرمم گفت میخام زنم شه بعد من براش کلی طلا میخرم ی برج میسازم عروسیم میگیرم براش میبرمش😂😂کلی هم عروسک براش میخرم (مامانم میگف همه از خنده ریسه میرفتیم جز داداشت 😂😂)بعد بابامم گف باشه بزار بزرگ شین و ...
داداشمم ۹سالش بود اونموقع ... وقتی شوهرم میره حیاط ک توپ بازی کنه داداشمم پشت سرش میره و دعواشون میشه 🤣🤣شوهرمم لج میکنه دمپایی منو مینازه پشت بوم بعدم ب همه میگه ببینم چجوری میخاین ببرینش 😆😆منم این وسط برای دمپاییم مث اینکه گریه میکردم 😂😂
دیشب شوهرم از خجالت هی رنگ میداد و رنگ میگرف صورتتش هم از خنده هم از خجالت سرخ شده بود 😍😍😂😂😂😂😂😂
امروز سر صبحونه باز یادآوری کردم میخندید میگف بخدا نمیدونم فازم چیبود 😂😂😂