من از اول زندگیم از بابام نفرت داشتم و این حس بیخیالی نسبت به وجودش تو زندگیم برام عادی شده چون از اول زندگیم همین بوده
ولی مامانم فرشته ی من بود
خدای روی زمینم بود
تنها کسی بود که میپرسیدمش
همه به این حجم از وابستگی و علاقه بینمون حسرت میخوردن به چشم دیده بودم
ولی دقیقا از جایی که فکر میکردم همچیز درست شده و قراره ما روی خوش زندگیو ببینیم قضیه عوض شد
و مامان من از یه زن مهربون که جونشو میداد برا دخترش تبدیل شد به زنی که خنده ی دخترش میشه زهرِ وجودش خوشبختیه دخترش میشه عذابش هر ثانیه دنبال یه راهیه ک زخم بزنه به دخترش
گاهی وقتا برام سوال میشه که فقط چرا؟چیشد که اینقدر ازم متنفر شدی مامان؟چیشد که سخت ترین روزای زندگیم اونی ک بیشتر از همه درکمنکرد تو بودی؟
من عمرم پای اشتباهات شماها تلف شد این بود جوابم؟
لایق مادری نیست به هیچ وجه
هیچوقت نمیبخشمت💔