آره بنظر من مامان اون بچه هم نباید بزارن خب بقیه بچه ها ناراحت میشن
دختر من تا ندید مامان اون بچه هست گریه نمیکرد اونا رو که دید گریش شروع شد .یکی نیس بگه
خب دخترتو نیار چند روز تا خودش بخواد دیگه میادم یه داستان
نه مشکل نداره مشکلش حساسیت بیجاست فقط
پارسال موقع امتحانا معلم رو دیوونه کرد این مادره،انقد که هی تو گروه پیام میداد چرا فلان کتابو امتحان میگیری چرا همشو امتحان میگیری از فلان جا امتحان نگیر از فلان جا بگیر چرا دیر گفتی چرا زود گفتی و ...
معلم هی میگفت اصلا امتحان ملاک نیست من بچه هارو میشناسم ولی این حرف خودشو میزد فقط
امسال هم همینه
معلم پسرم مشق زیاد میگه هممون خسته شدیم ولی هیچ کس حرفی نزد چون معلم میگفت بخاطر خود بچه ها میگم ما هم گفتیم فعلا چیزی نگیم این پاشد اومد دفتر اعتراض کرد که بچم نمیتونه بنویسه
کلا زیادی حساسه،بخدا منم گاهی وقتا خسته میشم از درسای بچم ولی اونهمه بچه تو مدرسه هست هرکدوم هرروز نمیشه پاشیم بریم مدرسه بشینیم که،اونم بچه ی ۹،۱۰ ساله
منم همینو میگم
بعد یه چیزی دیگه هم یادم افتاد پارسال تو کلاس پسرم یه پسر دیگه هم بود مادرش میومد داخل کلاس می‌نشست پسرم میگه همش حواسمون پرت میشد نمیفهمیدیم درس چیه این مادره حالا خودش نمی‌خواست بیاد بچه اجبار میکرد میگفت باید بیای آخرم نمیدونم چی شد دیگه امسال پسره مدرسه نمیاد کلا انگار مدرسه رو شوخی گرفته بود
شما هم حتما حتما به یه مشاور زنگ بزن مشورت کن ببین کار درست چیه
چون نه خودت میتونی دائم اونجا باشی نه بچت میتونه هرروز غیبت کنه و مدرسه نره
این مادرا به بچه هاشون ظلم میکنن فقط
من خودم بچه هام رفتن کلاس اول بخدا میتونم بگم تا یه ماه هرروز صبح بغض و گریه بود کارم چون بچه هام دوتا بودن و پشت سر هم خیلی وابسته بودیم یهو وقتی هردو رفتن مدرسه خیلی تنها شدم ولی اصلا حتی یه ساعت هم نرفتم تو حیاط بشینم الان میبینم مادرا هر دیقه مدرسن،صبحانه سلامت میشه جشن میشه هرچی میشه میان مدرسه زیرانداز پهن میکنن حتی لقمه میگیرن میدن دست بچه نمی‌ذارن بچه ها خودشون تجربه کنن یاد بگیرن بدون مادرشون صبحانه بخورن حتی
