چند وقت طول کشید کنار اومدین؟؟.
یک سال و دو سه ماهه مامانم رفته
میدونم که مرگ پایان زندگی نیس و خیلی چیزای دیگه
ولی همش حتی تو اوج خوشی یه بغضی رو قلبم سنگینی میکنه و فوق العاده اعصابم ضعیف شده همش از کوره در میرمو سر کوچیکترین چیزا یهو با بچم و شوهرم دعوا میکنم بعدم مث چی پشیمون میشم
مامان یه ماه تموم رو تخت بیمارستان بود اونم آی سی یو میشه گفت فقط من هر روز تو بدترین شرایط میدیدمش بماند قبلترش چقد پشت در اتاق عمل مث اسپند رو آتیش بودمو خودم اون برگه لعنتی رو امضا کردم..بماند ک یکسال قبلش چه خوابای وحشتناکی دیدم و انگار بهم الهام شده بود و چقد قرص سر همون کابوسا خوردم
بماند که خواهری ندارم که باهاش درد و دل کنم چیکار کنم کمتر به این قضیه فکر کنمو کمتر غصه بخورم و چیکار کنم صبور باشم