رفته بودم محل کار همسرم ( همسرم یه کار حقوقی داره ) خیلی شلوغ بود و همه برای خودشون مشغول بودن ، من رفتمپشت یکی از میزا نشستم تا تایم تموم شه بریم خونه ؛ توی این بین یه آقا و خانم اومدن که آقاهه یه فیزیک خاص داشت ( یکم گنده بود و بهنظرم یکم صورتش خشن میومد و یکم انگار من ازش میترسیم ) اون خانمه هم همراش بود بسیار بسیار خانم زیبا ، خوش تراش ، با کلاس و جذابی بود ، با اینکه لباس اداری پوشیده بود حتی از لباسای مجلسی منم بیشتر به تنش میومد .
اون آقاهه از مراجعین قدیمی شوهرم بود و همین که اومد شروع کرد با شوهرم شوخی و بگو بخند خیلی باهم خندیدن و ماجرا خنده دار تعریف میکرد و شوهرمم که غش کرده بود از حرفای اون آقاهه ( بنده خدا داشت درباره خانم خودشممیگفت ، خاطرات خودش و خانمش ) . حالا چون این آقا یکم فیزیکش گنده بود تو صندلی ها خوب جا نمیشد اون خانمه هم که شما فرض کنید مربی بچش بود اومد کنارش نشست . این اقاهه اولش خیلی معذب شد یکم خودشو جا به جا کرد که تنش با خانمه اتصال نخوره ، ( اونخانمو آقا یه معامله با همکرده بودن و چون مثلا مربی بچش بود از قبل میشناختن همو ) . تو این بین این خانمه با یه سری حرکات خاص هی خودشو نزدیک کرد به اون مرده 😐 حالا شاید بچه اینجا باشه من نمیخوام واضح بگم چکارا میکرد متاهلا خودشون بفهمن ، اینقد خودشو لوس کرد ،وسط حرفش پرید با نگاه و لبخند ، یواش یواش با نوک انگشتاش دست مرده رو گرفت 😐 و قشنگ لم داد به آقاهه ، اون آقاهه که اولش ممناعت میکرد آخرش شل کرد قشنگ دست راستشو اورد اینور دقیقا خانمه بهش تکیه کرد و ولو شد رو دستش 😐 تو ۲۰ دقیقه قشنگ خودشو به مرده نزدیک کرد😐اینقدر خرص خوردم از صبح تا حالا اصلا یادم نمیره
حالا میدونم شاید بی ربط باشه ولی نمیدونم چرا اصلا دوست نداره قیافه شوهرمو ببینم باهاش سنگین شدم لجم گرفته ، هی از ظهر میپرسه چی شده خانم 😑😑