تو بچگی عقده ی نداری و کم پولی
تو نوجوانی عقده ی زیاد درس خوندن و سختی شدید به خودم دادم و هیچی نشدم
تو جوانی خیلی ساده تن به ازدواج دادم بدون فکر
تو ازدواج همش حماقت حماقت حماقت
از همون اول هیچیمون بهم نمیخورد ولی قبول کردم
و الان بیشتر شده تفاوت هامون
عقده ی عروسی که گند زدن توش خانواده داماد
اوایل ازدواج همش دعوا و هنوزم ادامه داره
عقده ی اینکه دو تا بچه پشت سر هم اومدن نزاشتن بفهمم زندگی یعنی چی
الان یه مادر عقده ای سرشار از کمبود هستم
روح و روانم خط خطیه اصلا تمرکز ندارم
میخام مادر شادی باشم ولی بچه هام اصلا سازگاری ندارن
همش دعوا و تنش میشه کتکاری میشه
داغونم 😭😭😭