؟پسر هستم امروز نمیدونم چم بود الکی خندم گرفته بود یا میفتادم یاد چیزای خنده دار و میخندیدم سرکار بودم با استاد کارم کنار هم بودیم یکم شوخی کردیم و خندیدم و بعدش اون رفت خودم تنها تو ساختمون بودم و میخندیم خستگی زیادی تو تنم بود اینکه این همه خسته و کوفته از سرکار بیایی و یه نفر نباشه یه خسته نباشید بهت بگه بفهمت درکت کنه کنارت باشه سخته بعضی وقتا خیلی اعتماد بنفسم میاد بالا بعضی وقتا هم ب صفر میرسه حالا چهرمم خوبه یعنی خیلی خودم رو کوچیک میبینم احساس میکنم هیچ عددی نیستم بود و نبودم هیچ فرقی نداره چیکار کنم برم مشاوره بجز این قضیه خیلی مشکلات زیادی توی زندگی دارم ک باهاشون دست و پنجه نرم میکنم
نه راست نیست مثلا من خودم وقتی از ساعت خوابم میگذره خیلی خندم میگیره 🤣🗿
و اینکه بله باید بری مشاوره
باید زن بگیری 😑
تبریک میگم ب حمع دیونه ها خوش اومدی، من با خودمم حرف میزنم. دکترم رفتم خوب نشدم
جدی فکر میکردم فقط من اینطوریم😅
بنظرم پولامو جمع کن بزار بانک سود بهت بدن .
بعد سود هارو هم جمع کن از اون ور که پولا تو بانکه دوباره جمع کن
همش جمع کن بزار بانک سود بگیر یا مثلا میتونی طلا بخری میره بالا بعد بفروشیش که پولت ارزشش نره پایین
اینجوری وضعت خوب میشه میتونی یه ماشین بخری .
خونه که خریدنش محاله کلی پول میخاد ولی خب بدست میاد دیر میشه ولی میشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
