سلام دوستای عزیزم.من تازه به جمعتون اضافه شدم.من آذر این پاییز بیست وپنج سالم میشه وهنوز مجردم.یه سری ادمای اشتباهی وارد زندگیم شدن که باعث شدن من تنهاییو ترجیح بدم به همه چی.بخاطراون ادم از درس خوندمو وخیلی چیزام گذشتم ولی انگار بقول خودش قسمت نبود یاهرچی.الان که برام خواستگارمیاد نمیتونم قبول کنم که دیگه بتونم ازدواج کنم دلم راضی نمیشه دیگه حس میکنم تنهاباشم بهتره.میخوام درسمو ادامه بدم و میخوام کلا بچسبم به درس و زبان و این چیزا.ازطرفی بهم میگن داره از سن ازدواجت میگذره.اخه من چیکار کنم تواین شرایطم.واقعا نمیدونم...حس میکنم روانم و روحم مریض شده.