تا 5 صب بیدار موندم
صدبار گفتم تو دیگ خدای من نیستی
هیچی نمیخام ازت دیگ
گفتم دیگ بهت اعتقادی ندارم
شده تو همچین موقعیتی باشین یه چیزی بخاین از ته دل خدا بهتون نده بعدا حکمتشو بفهمین؟
اگ اره میشه تعریف کنین
من گفتم اگه وجود داری اگه واقعا هستی یه نشونه ای یه چیزی بفرست
اما هیچی
شاید رو برگردونده ازم کلا
نمیدونم
الهم لا تو اخذنی فیه من العثرات
خدایا مرا با لغزش ها مواخذه نکن
خیلی خستم منم این روزا اینجوریم
دقیقا منم همین حس رو تجربه کردم منم دیگه خدایی ندارم حالا حکمته یا چی متنفرم از چنین حکمتی چرا انقدر باید زجرم بده
بله همین دوروز پیش
آره یه شب خیلی داغون بود با خدای خوبم بحثم شد چند ساعت بعدش معجزه دیدم..... اشک تو چشام جمع شد یادش افتادم
توبگو چی میخوای ...
خدایا منو ببخش بغض کردم ... من خیلی بنده ی بدی ام من بهت ج حرفا نزدم چ قد انکارت کردم و ازت ایرادگرفتم ک من و ب شوهرم برسون با هزارقسم و ایه رسوندی و دل ب دل من دادی ۷ ساله یروز خوش ندیدم طلاق گرفتم و اثارش تا ابد باهامه تومیدونستی ک ب صلاحم نیست و اصرار های وحشتناک من بخاطر ادم بی ارزششششش چ شبایی ک تا صب اشک میریختم و قسمت میدادم هم تورو ناراحت میکردم هم خودمو عذاب میدادم خدایا ترو ب امام حسین ک واسه جفتمون عزیزه منو ببخش 😔 من راضی ام به صلاح و مصلحت تو هرچی توبگی هرچی تو بخوای فقط همون من ❤
کاش خدا یه نگاهیی هم به بنده های دیگش بکنه
خودش از دلم خبر داره
چشبای تا صب باهاش حرف زدم گریه کردم
یه چیزخاستم ازش گفتم از عزیزات طلب میکنم از امام رضا چقد طلب کردم
چقدر نذز و نیاز کردم
کلی صدقه
گفتم همینیهب ار خاستمو براورده کن بخاطر حال دل مادر مریضم ک الان اینطورداغون نبینمش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
