بعد از ی جنگ اساسی یک سال پیش اتفاق افتاده
حالا پشت سر هم مهمون دارن
این وسط ما خونه خریدیم
مادرشوهرم ساعت ۵۰ گرمی طلاشو به همسرم گفت ببر بفروش تعارف زد و و همسرم قبول نکرد
ما مستاجر داریم و اونا گفتن بیاید تو خونه ما بشینید مستقله البته
من عقد کرده ام الان مهمون دارن نمیخوام برم واسه مهمون داری کمک بدم بهش از ی طرف نمیخوام همسرم پیش خودش فکر کنه ک اصلا قدر دان نیس البته در حد وعده و وعده چیکار کنم برم کمک یا نرم اگه برم وظیفه میشه
برو یه تایمی برو بیشتر کاراش رو کرده باشه زیاد هم کمک نکن
چه معنی داره اصلا شما تو عقد بری کمکشون؟
و اگه نرم روابط بهتر نمیشه نمیدونم باید چیکار کنم غذایی درست کنم بفرستم خوبه یا ن شماها چی صلاح میدونین دوستان مشورت بدین لطفا راستی مریض شدم رو چند روز پیش دروغش رو گفتم البته دروغ نبود حالم خوب نبود
بنظر من نرو میتونی بعدا دل شوهرتو به دست بیاری اگه عقد هستی از الان خودتو سنگین نشون بده ک قیمت بذارن روت خانمی
راستش من جای شما زندگی نکردم و نمیتونم قضاوتت کنم ولی ی چیزی میگم از من ب شما باشه نصیحت هیچ وقت از خوبز کردن پشیمون نمیشی و مطمئن باش خوبیاتو حتی اگه خانواده همسرت نبینن خدا میبینه و دوتا لیوان و استکان از زمین برداشتن یا کمک هم هیچکس رو کوچیک نمیکنه
اینجورز خوبی تو دنیا موندگار میشه❤️
چه ربطی داره آخه ؟
اونا اگه کمک میکنن به پسرشون کمک میکنن . الان اگر پدر و مادر شما جهیزیه میگیرن ، موقع مهمون داری همسرت میره کاراشونو کنه ؟ آره ؟؟
بشین سرجات
نمیخواد کوزت خونه ی بقیه شی
هرچی رسمی تر ، محترم تر
درست میگین واقعا ولی دلم نمیخواد وظیفه بشه و هر سری جلو شوهرم بگن بیا کمک خیلی بلاها سرم آوردن و اذیت کردن تو این ۲سال رو حرفشون نمیشه حساب کرد ک بگم اره واقعا میخوان بن یا ندن پیش خودم فکر میکنم چون جلو شوهرم گفتن ک خونه میخوان بدن و وسیله بگیرن من پاشدم رفتم فقط بحث کار کردن نیس فکر کنن هر حرفی رو بعدا میتونن با پول جمع کنن و همچی اوکی میشه
میدونم چیمیگی گلم باور کن هما نامزدی ها اولش گل و بلبل نبوده و بحث و .. بوده من خودم اینقدر تجربه کردم مادرشوهرم پیش همه گفت من اینو نمیخاستم دیگه عشق پسرم بود الان منو از پسرش و دخترش بیشتر دوسداره
شما ب همسرت بفهمون ک میخای خوبیای اونو جبران کنی بخاطر خانوادش نیس واقعا هم دلی اگه همسرتو دوستدارزو خوبی کرده ب خانوادت بخاطر دل همسرت این کار رو بکن من همیشه چون خودم تو عقد مشکلات زیاد داشتم ب همه میگم تیر خلاصی نزنید باورکنید ک همه چی حل میشه و کدورت ها از بین میره
میتونی ی کشک بادمجونی سالاد ماکارونی درست کنی غروب دم شام بری ببری براشون و شام رو باهاشون باشی قبلش زنگ بزن و اطلاع بده ک میخای بری اینجوری حرمتت سرجاشم میمونه و برو قشنگ ب اندازه بگو و بخند کن همه کار هارو هم نکن کمک کن بعد شامم و مهمونی ام با اسنپ برگرد خیلی راحته
اخه فردا شوهرم اصلا نیس منم حقیقتش حوصله ندارم بشینم چرت و پرتاشون رو گوش کنم جاریم نبود داشتن به مادرشوهرم میگفتن اره اون عروس باشه واست این دختر این زرنگه و فلانه خوشگلم هست پشت منم قاعدتا همین‌رو به اون‌یکی میگن بدبین نیستما بخاطر مشکلاتی ک داشتم میدونم ک میگن
