منتظر بودم که اون در خواستش رو از طریق پیجم بده درخواست فالو بده یا پیام بده اما از طریق پیج اقدامی نکرد و اما هر روز و شب استوری میذاشت که ریپلی بگیره ازم
روزی که پدر بزرگم فوت کرد چون شماره ی بابام رو داشت و وضعیت واتساپ بابام رو دید متوجه شد و استوری در مورد نبود پدربزرگ گذاشت تا شاید من ریپلی بزنم
به غیر از این روزهایی که میرفتم کلاس میومد دم مغازه و چند بار بهم خیره نگاه میکرد یکروز هم که دیگه متوجه شدم میخواد بیاد و شماره بده من گوشیم رو از تو کیفم در آوردم و سر به پایین از جلوش رد شدم
بعد از اون خیلی به این در و اون در زد که دلیل جواب رد منو بدونه به نظرم چون هم وضع مالیش خوبه و هم ظاهر واقعا جذابی داشت هیچ دختری بهش جواب رد نداده بود
مثلا یه بار پشت سرم راه افتاد و پشت تلفن اسم محمد رو بلند میگفت که با توجه به استوری هایی که گذاشته بود فهمیدم میخواد بگه که من با دختر دیگه ای نیستم و سینگلم فکر نکنی از اون ادمان که با چند نفرن چون همون روزا هم کامنت دوست دختر سابقش رو زیر یکی از پستای قدیمیش پاک کرده بود که اثری نباشه.