تاریکی هرچه باشد ولی رازدار است
قصه های ناگفته ای را شب زیر سر دارد
دقیق نمیدانم ولی ۱۰ سالی میشود که
این دخترک شب را معشوق خود میپندارد
کارد به استخوان که میرسد پناهش میشود
شب التیامی از جنس سکوت و خوف دارد
خوب میگفت آن زاهد که شکرش کنید دائم
آخر برای شکرگذاران شب خواب عمیقی در نظر دارد
از ما که گذشت زاهد پاکیزه سرشت اما بدان
این چر خ گردون سال هاست باما پدر کشتگی دارد
این شب شاید شاعر را هم دیوانه کرده آری
اما همین شب با چ رخ گر دون دوستیی قدیمی دارد
خوب بود؟
شمام بگین میخونم🌱