داشتم یک پرونده جنایی جالب میخوندم که یک دختر بنام ریحانه جباری که برای یک شرکت دکوراسیون و تبلیغاتی کار میکرده رو میره برای مردی بنام مرتضی عبدالعلی سربندی که پزشک عمومی و کارمند سابق وزرات اطلاعات بوده کار دکوراسیون انجام بده گویا قبل از اینکه بخوان برن واسه طراحی سربندی میره دارخونه دارو میخره و گویا داخل اون دارو ها ک..دوم بوده و وقتی میرن داخل مطب در قفل بوده و سربندی قسط تجاوز به ریحانه رو داشته که ریحانه با چاقویی که تو کیفش داشت میزنه به کتف سربندی و سربندی میمیره که دادگاه میگه اون برای عمش دارو خریده و در اون ساختمان باز بوده و در اون خونه باز بوده و اون سر بندی سر نماز بوده و خانواده سربندی گفتن در صورتی رضایت میدیم که واقعیت رو ریحانه جباری بگه و به گفته خانواده ریحانه مامورای امنیتی مدام تو زندان تحت فشارش میذاشتن تا حرف های باب میل اون ها رو بگه و در نهایت اعدام میشه بنظر شما حق با کی بوده آیا ریحانه نمیخواست بهش تجاوز بشه و با نقشه قبلی میخواست سربندی رو بکشه یا ریحانه راست. میگفت و به ناحق اعدام شد نظر شما چیه؟
این داستان برای سال ۱۳۸۶هست و میتوانید داخل اینترنت سرچ کنید کاملش رو بخونید .