عصر اومد از سر کار کلاً حوصله نداشت اخماش توهم بود
داشتم ظرفای شام رو میشستم دوستم زنگ زد یه درسی بود توضیح بدم بهش اونروز سر کلاس نیومده بود غایب بود
یه شیرینی هست سوغات کرمانشاهه دوستم با یه پسری تو رابطه است اهل کرمانشاهه بعد برای دوستم از اون شیرینی آورده بود دوستمم میدونسته من خوشم میاد بهم گفت سهمتو نگه داشتم و...
منم تشکر کردم و قطع کردم
بعد شوهرم اومد که رل دوستت تو رو از کجا میشناسه حتماً خرابه که با پسر دوسته و...
اصلاً یه جور رفتار میکرد انگار کنترل نداره رو خودش و حرفاش
منم گفتم چی میگی برای دوستم اورده اونم میدونه من دوس دارم برام کنار گذاشته یکم
شروع کرد به داد و هوار که بیجا کردی رفیق بازی میکنی
اصلاً یه دفعه دیوونه شد برداشت گلدون رو میزو شکست نمکدونارو پرت کرد
منم گفتم چته روانی شدی شروع کرد منو زد با مشت و لگد و کمربند از ساعت ۱۰ گذاشته رفته
همه تنم گز گز میکنه
هیچوقت مامان بابامو نمیبخشم هیچوقت اونا مصبب بدبختی منن
الان عکس دستمو میزارم