خواهر شوهرم تو این سه هفته که تنها بودیم غذا درست میکرد منم کمکش میکردم اینقدر منت میزاشت به سر منو شوهرم و شوهرش خیال میکرد مادرشوهرم اینا بیان از مسافرت دیگه غذا درست نمیکنه الان که مادرشوهرم اینا آمدن بازم مجبوره غذا درست کنه چرا چون شوهرش خوراکش از همه بالا تر هست هر غذایی رو هم نمیخوره بعد ما اگه اونا نبودن ظهر غذا نمیخوردیم همین الانشم نمیخوریم مگر این که چی بشه اگه اونا نبودن که غذایی که اضافه بمونه از شبمون رو میخوردیم ظهری ولی شوهر او باید حتما گوشت برنج باشه باید حتما یه چیزی براش درست کنی سر همینا با من دعوا هم کرد و تو این سه هفته فقد اخمو بود با تندی با هام حرف میزد به نظرتون خواهر شوهرم الان فهمیده که کارش چقدر زشت بوده ؟
ولی اصلا به رویی خودش نمیاره اینم بگم که به خاطر کار مجبوریم باشیم یه مدت خونه پدر شوهرم هم ما هم خواهر شوهرم راستی اینم بگم الان که مادر شوهرم آمده منو اصلا نمیزاره کار انجام بدم چون ماه آخرم هستو هفته آینده زایمانمه ولی بازم یکم کار میکنم اما تو غذا درست کردن مثل قبل به خواهر شوهرم کمک نمیکنم