2777
2789
عنوان

یاد یه خاطره تلخ تو بچگیم افتادم😭

162 بازدید | 16 پست

مامان بابام میخواستن طلاق بگیرن بابام کلا خونه نمیومد و من پیش مامانم میموندم 

مامانم مجبور بود برای اینکه خرجمونو در بیاره کار کنه و حقوقش خیلی کم بود خیلی سختی کشید

ی روز با پولی که بهم داده بود رفتم از لوازم تحریری از این پاک‌کن کوچولو ها خریدم چند تا 

یکیشو دادم به دوستم 

بعد که رفتم خونه مامانم فهمید انقد که فشار عصبی روش بود کلی دعوام کرد و بهم گفت فردا میری پاک کنو از دوستت پس میگیری 

منم مجبور شدم از دوستم پس بگیرم 


ی خاطره ی دیگه هم این بود که یبار سر کلاس بودیم معلممون اومد گفت یکی از بچه ها تو خونشون خیلی دختر خوبی بوده مامانش براش کادو خریده و معلم کادورو سرکلاس داد بهش 

منم رفتم خونه کلی به مامانم اصرار کردم که برا منم کادو بخر بده به معلم بهم بده ، مامان بیچاره ی منم با اون حقوق کمش مجبور شد برام ی کادو بخره بده بع معلم😔

ولی معلم آخر کلاس بدون اینکه کسی ببینه گذاشتش تو کیفم و با ی اخم گفت برو خونه 

اونموقع کلا ۷ سالم بود

خانما لطفااا خواهش میکنم تولد بچتونو داخل مدرسه نگیرید خیلی از بچه ها حسرت میخورن و ضربه ی روحی بدی بهشون وارد میشه

کاربری دست دو نفره ، ما دو تا دوست جون جونی👭

خودمم موافقم با جمله ی اخرت

من حتی در اینده تو تغذیه ای ک میخام بدم بچه هام ببرن مدرسه دقت میکنم

|هرکی امضامو دید بهم یادآوری کنه که تو قرار شد از صفر شروع کنی و گذشته و ادماشو فراموش کنی❤|

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خودمم موافقم با جمله ی اخرتمن حتی در اینده تو تغذیه ای ک میخام بدم بچه هام ببرن مدرسه دقت میکنم

من بچه ی خیلی حساسی بودم وقتی همکلاسیام تولدشون میشد یا از سمت معلم کادو میگرفتن و به من بی توجهی میشد خیلی حالم بد میشه حتی تا همین الان اثر اون روزا باهامه

کاربری دست دو نفره ، ما دو تا دوست جون جونی👭
من بچه ی خیلی حساسی بودم وقتی همکلاسیام تولدشون میشد یا از سمت معلم کادو میگرفتن و به من بی توجهی می ...

عزیزززم🙁

چی بگم من خودمم تو بچگی سختی کشیدم 

ولی خب زیاد بچه ی پررویی بودم همه ب یه ورم بودن😄

ولی صحنه هایی از بچگی تو ذهنمه ک ناراحتم میکنه


|هرکی امضامو دید بهم یادآوری کنه که تو قرار شد از صفر شروع کنی و گذشته و ادماشو فراموش کنی❤|

منم یادمه بعضی وقتا برای جشن نیکوکاری میگفتن پول بیارید 500 تک تومن بود اون مووقع میرفتم خونه میگفتم گفتن فردا پول بیاریم پدرم یه قیامتی میکرد که نگو تا صبح گریه میکردم فرداش مامانم پولو بهم میداد

خب چرا معلمت کادو رو تو جمع بهت نداد و قایمکی گذاشت تو کیفت و اخم کرد؟

شاید جون فهمیده بود من مامانمو مجبور کردم 

نمیدونم 

شاید باورت نشه ولی اون نگاهش هنوز هم تو ذهنمه 

و الان که بزرگ شدم و عقلم رسیده به شرایط اونموقع مامانم واقعا از خودم متنفر میشم و تا حد مرگ حالم بد میشه که چرا به مامانم سختی دادم

کاربری دست دو نفره ، ما دو تا دوست جون جونی👭
عزیزززم🙁چی بگم من خودمم تو بچگی سختی کشیدم ولی خب زیاد بچه ی پررویی بودم همه ب یه ورم بودن😄ولی صحن ...

اشتبلهایی که تو بچگی کردم باعث میشه الان حالم از خودم بهم بخوره

کاربری دست دو نفره ، ما دو تا دوست جون جونی👭
ولی بهترین خاطرات من همین کادو دادن و اینا بوده خب دو‌طرف حق دارن

بله برای یکی خاطره ی خوب میشه ولی برای بقیه بچه های کلاس خاطره ی بد

کاربری دست دو نفره ، ما دو تا دوست جون جونی👭
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز