2777
2789
عنوان

گلایه

138 بازدید | 1 پست

برای گفتن من شعر هم به گل مانده


نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده


صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا

به پیش عظیم دلم خجل مانده


از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست


گله ای نیست


گر غم گله ای هست دگر حوصله ای نیست


حوصله ای نیست


سرگرم بود زخم زدن در همه عمرم


هر وقت ز جز این دست مرا مشغله ای نیست


دیریست که از خانه خرابان جهانم


برسقف فروریخته ام چلچله ای نیست


در حسرت دیدار تو اواره ترینم

هر چند که تو منزل تو فاصله ای نیست

فاصله ای نیست

روبه روی تو کیم من یه اسیر سر سپرده


چهره ی تکیده ای که تو غبار اینه مرده


من برای تو چی هستم کوه تنهای تحمل


بین ما پل عذابه منه خسته با یه پل


ای که نزدیکی مثل من به من اما خیلی دوری

خوب نگاه کن تا ببینی


چهره ی درد و صبوری


کاشکی میشد تو بدونی من برای تو چی هستم

از تو بیش از همه دنیام از تو بیش از تو خستم-

ببین که خستم-

تنها غرور عصای دستم


از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم


نه صبورمو نه عاشق من تجسم عذابم


تو سراپا بیخیالی من 

تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد--

یا مسیح مقدس as

دلـم"

بهــانه ی "تـــو" را دارد!

تــــو می دانــی بهانه چیست؟!

بهــانه...

همان است که شب ها خواب از چشم من می دزدد...

بهــانه ...

همان است که روزها میـان انبـوهی از آدم ها،

چشمانم را پـــی تو می گرداند.

بهــــانه...

همان صبری است که به لبانم سکـــوت می دهد

تا گلایه ای نکنم از "نبـودنت"

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز