تعريف كرد كه به دختره چيزي نگفته و از دوستش شنيده اين دختره از شوهر من خوشش اومده و شوهر منم واسه همين خوشش اومده از دختره
گفت دختره ميدونه من زن دارم
نميتونم بگم چه شب گندي بود برام
از فرداش منكر اين شد كه حسي داره گفت مست بودم يه چيزي گفتم ولي منكر بيرون رفتنشون نشد
من خورد شدم شكستم تراپي رو شروع كردم ولي اين بار مطمئن بودم كه من كم نذاشتم ذات كسي كه انتخاب كردم خرابه