خانما میشه یه لحظه بیاین
خالم همش به مامانم تهمت میزنه که تو با شوهر من رابطه داری و حق من و بچم میگیری و می خوری
به منم میگه تو جا ....کشی میکنی خدا شاهده یه حرفایی زشت و فحش هایی میگه که من شرمم میشه بخوام اینجا بگم البته اگه بگمم تاپیک میترکه نمیشه هر روز خدا دعوا راه میندازه عقده ای شده تهمت به مامانم کم بود مثل مار پیچیده دور پای من ،پریشب گوشیش یادش نمیومد کجا گذاشته می گفت تو برداشتی گفتم گوشی تورو میخوام چیکار میگه سیمکارت برداری شماره برداری حرف حساب حالیش نمیشه یه حرفایی میزنه که آدم شاخ در میاره الان شوهرش زندان قبلشم که بیرون بود خونه مامان بزرگم بود یعنی ما هممون یه جا بودیم با این که بابا بزرگم بود مامان بزرگم بود منم بودم داییمم بود میگفت نه نه مامانت و شوهر من آره فلان می کنن کلم داغ کرده سر اون گوشیه هم گرفتم زدمش
یا مثلا ما قبلا تو اتاق پیش بچش می خوابیدیم میگه شما از عمد بیدارش می کردین که من برم پیشش این دوتا باهم باشن یه گوشه از حرفاشو گفتم شما تا تهشو بخونین دیگه چیکار کنم منم آدمم آستانه صبرم تا یه جایی ماجرا زیاده ولی من خلاصه و اصل قضیه رو گفتم .