من خیاطی میکنم یکی بود وضعشونم بد نیست ولی سرزایمانشو و این گرفتاریها و بارداری سختش من حرفی از پولم نزدم امروز خیلی پول لازم بودم بهش پیام دادم اون بنده خدا گفت ک من پولتو دادم گفتم چون شرایطتت سخت بود منم مطمئن شدم یادت رفته ساعت دو نیم پیام دادم پنج جوابمو داد منم سه چهار دقیقه بعدش جوابشو دادم
بعد ساعت شیش زنگ زدم بهش جوابمو نداد حتی بعدشم دیگه زنگ نزد منم کارمو کنسل کردم انداختم برای فردا
ارتباط مون نزدیک بود
همسایه مون بود کار طب سنتی میکرد منم توی همین رشته علاقه داشتم بهش گفتم مدرک حجامت بگیرم اشکال نداره بیام پیشت یاد بگیرم چیزی نگفت منم مدرکمو گرفتم گفتم هروقت مشتری داشتی بهم خبر بده تا بیام
کلا دیگه بهم خبر نمی‌داد تا حامله شد دیگه نمی‌تونستم حجامت کمه چون خون میدید بهم می‌ریخت چندباری بهم گفت بیا بعد گفته بود مدل بیار ک تیغ زدن خودت انجام بدی گفتم باشه بعد مامانمو هماهنگ کردم اومد دوروز قبلش هم بهش گفته بودم ک میام همون روز ک رفتم تا مشتری ماساژ گرفته و حتی نذاشت زیر کاری های قبل حجامت انجام بدم سریع مامانمو نشوند گفت کمرشو گرم کن تیغو بزن ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم
یعنی از اون بعد همش حس میکردم کلا راضی نبوده و حس سربار بودن و اضافه بودن بهم دست میده میگم الکی میرفتم مزاحمش میشدم و اون منتظر بوده خودم بفهمم دیگه نرم
همون موقع هم حسش میکردم ولی میگفتم اشکال ندارع بزار یاد بگیرم میزاشتم بپای احترام استاد بودنش
در صورتی ک گفته بود درصدی بهت میدم منم گفتم نه بزار پای آموزشم من هیچی نمی‌خوام ک مثلا شهریه آموزشم باشه
سر پول خیاطیم باهاش تعارف میکردم و بهش نمیگفتم الان ک بهش گفتم هم اینطور شد
خیلی ناراحتم اینم بگم خیلی لباسا آورد ک براش تعمیر کردم و پولی نگرفتم بجای دو سه باری ک برای خودم و دخترم بادکش کرد و پول نگرفت
الان حس خیلی بدی دارم بنظرتون طبیعیه
من حق دارم یا ایشون
چون سیده هستن من خیلی احترامشون رو دارم ولی الان...
