تو این 6 سالی ک ازدواج کردیم مدام جنگ و دعوا داشتیم،من سنم کم بود همش قهر میومدم خونه بابام(شاید ۱۰ بار).
شوهرم عصبیه و سرکوچکترین بحثی شروع میکنه ب فحاشی و فحشای رکیک میده ب خانوادم.
دیگه ازش خسته شدم خیلی ولی معمولا سکوت میکردم که خونواده ها متوجه نشن شاید امیدی به درست شدنش باشه،بخاطر همینم بچه دار نشدم ک اصلاح کنه خودشو.
ولی تغییر نکرد.
همین هفته قبل تو خیابون بودیم که بحثمون شد(سر ی چیز الکی)و اون ربطش داد به بابام طبق معمول و شروع کرد ب داد و فریاد و بعدم خودش منو آورد گذاشت در خونمون که برو پیش بابات و فلان.
بعد از اون نه زنگی زد نه پیامی،البته من هربار قهر کردم حدودا یک ماه اینجا بودم و بعد پدر یا برادرشو میفرستاد دنبالم و منم برمیگشتم.اما خودش نمیومد دنبالم.
وسایل شخصی هیچی همراهم نیست و خیلی اذیتم،تماس گرفتم با صاحب خونمون که وسیله های شخصیمو ازش بگیره ک اونم شوهرمو با اصرار فرستاده بودش دنبال من ک بیاد منو ببره،اومد سرکوچه با لحن طلبکارانه گفت بیا بریم من نمیام پیش پدر مادرت،مامانم اومد باهاش صحبت کنه کلی سر مامان مظلوم من داد زد بی همه چیز.
منم نرفتم باهاش.
نمیدونم کار درست چیه؟؟اگه اومدن برم یا جداشم؟؟عزت نفسمو از دست دادم انقدر فحش میده و سرم داد میزنه.دیگه دوسش ندارم.از طرفی از جدایی میترسم چون یکم شرایط زندگی برام سخت میشه چون مستقل نیستم.
میخام انقدری بمونم ک یا غرورشو زیر پا بذاره بیاد ابراز پشیمونی کنه از رفتارش یا درنهایت جداشم.