ارا خلاصه چشای پسر عموم کاسه خون بود معلوم بود تازه مشروب خورد شلون شلون خودشو به سمتم کشید گلومو گرفتم منو محکم کوبوند به دیوار و همینطور ناسزا میگفت که ورا عشقی که این همه شال به من داشته رو ندیدم نفهمیدم نادیده گرفتم چشمتون روز بد نبینه😔منم داشتم زیر دستاری این خفه میشدم اصلا مجال حرف زدن نمیداد منم همینطور از گوشه چشم اشکام میرفت چشام داشت دیگه سیاهی میرفت که یکی از پشت سر پسر عمومو گرفت کشید من که بعدش نفهمیدم چیشد بی هوش شدم بعد از اونم از هرکی میپرسیم نمیگفتن کی منو از دست این پسره دیونه نجات داد نه جواباشون قانع کننده بود نه درست حسابی فرداش سراغ پسر عموم گرفتم گفتن بازداشت گاهه تقریبا همه فامیل از این کار پسر عموم خبر دار شدن نامزدمم خیلی تاکید داشت که دیگه به این موضوع فکر نکنم حالا ما فردا قراره بریم مهمونی یکی از فامیل های نامزدم بازم میام تعریف میکنم فعلا شبتون.بخیر خوشگلا♥️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اراه خلاصه چشای پسر عموم کاسه خون بود معلوم بود تازه مشروب خورد شلون شلون خودشو به سمتم کشید گلومو گرفتم منو محکم کوبوند به دیوار و همینطور ناسزا میگفت که ورا عشقی که این همه شال به من داشته رو ندیدم نفهمیدم نادیده گرفتم چشمتون روز بد نبینه😔منم داشتم زیر دستاری این خفه میشدم اصلا مجال حرف زدن نمیداد منم همینطور از گوشه چشم اشکام میرفت چشام داشت دیگه سیاهی میرفت که یکی از پشت سر پسر عمومو گرفت کشید من که بعدش نفهمیدم چیشد بی هوش شدم بعد از اونم از هرکی میپرسیم نمیگفتن کی منو از دست این پسره دیونه نجات داد نه جواباشون قانع کننده بود نه درست حسابی فرداش سراغ پسر عموم گرفتم گفتن بازداشت گاهه تقریبا همه فامیل از این کار پسر عموم خبر دار شدن نامزدمم خیلی تاکید داشت که دیگه به این موضوع فکر نکنم حالا ما فردا قراره بریم مهمونی یکی از فامیل های نامزدم بازم میام تعریف میکنم فعلا شبتون.بخیر